زیبا ترین رویا
زیبا ترین رویا
ـــــــــــــــــــــــــــــــ P15
که بعدش یه چشمک زد و کمر بند ماشینو باز کرد و اومد سمتم، دستمو از دهنم اورد پایین و صورتشو اونقدری به صورتم نزدیک کرد که گرمای نفساش داشت صورتمو میسوزوند
کلا یه سانت بینمون فاصله بود که فکر کردم میخواد ببوستم و چشامو سریع بستم که صورتشو نزدیک گوشم کرد و گفت: شایدم عاشقت شده باشم پس نگران نباش
بعد از اینکه اینو گفت دوباره نشست روی صندلیش و ماشینو روشن کرد و راه افتاد
من هنوز گیج بودم بعد یه چند دقیقه به خودم اومدمو خودمو جمع و جور کردم
تا خونه هیچ حرفی بینمون رد و بدر نشد وقتی که رسیدیم جونگ کوک دارو هارو داد دستمو در مورد هر کدومشون یه توضیح بهم داد و تهشم اضافه کرد: داری میری بالا اینا رو بذار تو کیفت تا مامانت دارو هاتو نبینه
منم باشه ای گفتم و پیاده شدم در ماشین. بستم که شیشرو اورد پایینو گفت: دستمم درد نکنه
که گفتم: فکر نمیکنم باید برای این همه عذابی که دادیم و کتک هایی که زدیم ازت تشکر کنم
جونگ کوک: ولی شما داخل ماشین نگفتی که بدت اومده
خواستم برم بزنمش که سریع با یه پوسخند گاز ماشینو گرفت و رفت
منم در خونه رو زدم و رفتم تو که دیدم مامانم رو مبل نشسته و گفت: چه عجب خانوم تشریف اوردن
گفتم: مامان دوستمو بگو دیگه ماشینش خراب شد.... الانم میخوام برم سر کار اذیتم نکن
گفت: تو همیشه همینی به درد هیچی نمیخوری اخرشم من میدونم از سر کارتم بیرونت میکنن
منم یه ایشییی گفتم و رفتم تو اتاقم خواستم لباسمو عوض کنم چون این دیگه کثیف شده بود که دیدم یه کاپشن تو دستمه که گفتم: واییی این حتما برای جونگ کوکهههه الان فکر میکنه از قصد اوردمش.... اصلا فدا سرم هر وقت دیدمش بهش میدم خوب از قصد که بر نداشتم
بعدشم رفتم لباسامو عوض کردم و رفتم بیرون
ساعت ۹ صبح بود و من الان درواقع باید اونجا بودم سریع راه افتادم باید کل راهو پیاده میرفتم چون ماشین نداشتم.... از یه طرفی هم نمیتونستم که بدوام چون هم سرم و هم زخمام دردم میگرفت برای همین مجبور بودم فقط راه برم که بعد از یه ربع رسیدم جلوی در رستوران بودم که با خودم گفتم: یعنی الان چون جونگ کوک سفارشمو کرده کاری باهام نداره
که رفتم داخل رستوران که هانول منو دید و سریع دوید سمتم گفت....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این بار شرط نمیذارم چون خودم سر موقع نتونستم بنویسم 😁
ـــــــــــــــــــــــــــــــ P15
که بعدش یه چشمک زد و کمر بند ماشینو باز کرد و اومد سمتم، دستمو از دهنم اورد پایین و صورتشو اونقدری به صورتم نزدیک کرد که گرمای نفساش داشت صورتمو میسوزوند
کلا یه سانت بینمون فاصله بود که فکر کردم میخواد ببوستم و چشامو سریع بستم که صورتشو نزدیک گوشم کرد و گفت: شایدم عاشقت شده باشم پس نگران نباش
بعد از اینکه اینو گفت دوباره نشست روی صندلیش و ماشینو روشن کرد و راه افتاد
من هنوز گیج بودم بعد یه چند دقیقه به خودم اومدمو خودمو جمع و جور کردم
تا خونه هیچ حرفی بینمون رد و بدر نشد وقتی که رسیدیم جونگ کوک دارو هارو داد دستمو در مورد هر کدومشون یه توضیح بهم داد و تهشم اضافه کرد: داری میری بالا اینا رو بذار تو کیفت تا مامانت دارو هاتو نبینه
منم باشه ای گفتم و پیاده شدم در ماشین. بستم که شیشرو اورد پایینو گفت: دستمم درد نکنه
که گفتم: فکر نمیکنم باید برای این همه عذابی که دادیم و کتک هایی که زدیم ازت تشکر کنم
جونگ کوک: ولی شما داخل ماشین نگفتی که بدت اومده
خواستم برم بزنمش که سریع با یه پوسخند گاز ماشینو گرفت و رفت
منم در خونه رو زدم و رفتم تو که دیدم مامانم رو مبل نشسته و گفت: چه عجب خانوم تشریف اوردن
گفتم: مامان دوستمو بگو دیگه ماشینش خراب شد.... الانم میخوام برم سر کار اذیتم نکن
گفت: تو همیشه همینی به درد هیچی نمیخوری اخرشم من میدونم از سر کارتم بیرونت میکنن
منم یه ایشییی گفتم و رفتم تو اتاقم خواستم لباسمو عوض کنم چون این دیگه کثیف شده بود که دیدم یه کاپشن تو دستمه که گفتم: واییی این حتما برای جونگ کوکهههه الان فکر میکنه از قصد اوردمش.... اصلا فدا سرم هر وقت دیدمش بهش میدم خوب از قصد که بر نداشتم
بعدشم رفتم لباسامو عوض کردم و رفتم بیرون
ساعت ۹ صبح بود و من الان درواقع باید اونجا بودم سریع راه افتادم باید کل راهو پیاده میرفتم چون ماشین نداشتم.... از یه طرفی هم نمیتونستم که بدوام چون هم سرم و هم زخمام دردم میگرفت برای همین مجبور بودم فقط راه برم که بعد از یه ربع رسیدم جلوی در رستوران بودم که با خودم گفتم: یعنی الان چون جونگ کوک سفارشمو کرده کاری باهام نداره
که رفتم داخل رستوران که هانول منو دید و سریع دوید سمتم گفت....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این بار شرط نمیذارم چون خودم سر موقع نتونستم بنویسم 😁
۳.۲k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.