کمپ ک*صخلان!
کمپ ک*صخلان!
-از دید تو-
امروز قرار بود با بروبچ تنجیکو بریم ویلای دماوند برای همین هم 11 شب وسایل رو تازه جمع کردیم و تا حلقوم مم... چیز چمدون پر بود دیگه جا نداشت انقدر چرت و پرت کرده بودیم توش و باید ساعت 9 میخوابیدیم که ساعت 4 صبح راه میوفتادیم ولی الان ساعت چند بود؟! 11 شب بود☠️
ایزانا:خب اینم از چمدون!! طول کشید ولی در آخر جمعش کردیم
ران:*اینکه خوابیده از ساعت 6 عصر تا الان و فردا ساعت4 صبح*
تو:مگه قرار نبود 9 بخوابیم و 4 راه بیوفتیم؟!
ایزانا:اره ولی این ک&صکشا از ساعت چنده دارن گیم میزنن اون یکی داره بخاطر عشقش سمیه که رفته ک**ون داده به پسر همسایه فرت و فرت سیگار میکشه*هانما رو میگه*اون یکی عین اورانگوتان خوابه*ران رو میگه*این یکی هم که داره با زب*ون اون یکی کُشتی میگیره! *کوکو و شیون*اون یکی هم که همچی به چپ و راستشو! *ریندو رو میگه* *لنگ مصنوعی از ناکجا آباد پرتاب کرد تو سر هانما*
هانما:آخخخخ! بیا چیه خب..حال ندارم کمک کنم
ایزانا:تو گو*ه خوردی حال نداری الان یه حالی نشونت بدم که حالت بیاد سر جاش*زی**پ شلو**ارش**و کشید پایین*
*هانما هم الفرار و ایزانا هم افتاد دنبالش*
*کاکوچو هم داره کتاب میخونه و کیساکی هم داره با انیشتن ریاضی حل میکنه دیگه انیشتین هم حالش داره از علم و دانش به هم میخوره*
*هانما درحال گا*ی**یده شدن میباشد لطفا بعدا تماس بگیرید*
تو:🗿بریم بخوابیم فردا باید راه بیوفتیماااااا
*همگی نگاه کوتاهی بهت کردن و کاکوچو ایستاد و بچه ها رو جمع کرد و اعضای دیگه تنجیکو هم کمک کردن تشک ها رو اوردن که بخوابن یکی رو اُپن یکی رو تخت یکی رو میز ناهار خوری یکی رو زمین یکی زیر میز یکی رو مبل یکی بالای کمد یکی توی کمد دیواری یکی تو تراس چند نفر تو اشپزخانه پذیرایی پشت در و چند نفر تو راه رو و کلا بیشتری ها جایگذین فرش خونه شده بودن انقدر که زیاد بودن رو زمین خوابیدن!!!
تو ی بدبخت هم تو یکی از اتاقا رو تخت خوابیدی البته چند نفره روی تخت تو بودی و ران و کاکوچو حالا چرا کاکوچو؟! زیرا ریندو روی مبل بود و ایزانا روی تخت تک نفره خوابیده بود و ران هم که از قبل همونجا فسیل شده بود....
اگه خوشتون اومد ادامشو بزارم....
-از دید تو-
امروز قرار بود با بروبچ تنجیکو بریم ویلای دماوند برای همین هم 11 شب وسایل رو تازه جمع کردیم و تا حلقوم مم... چیز چمدون پر بود دیگه جا نداشت انقدر چرت و پرت کرده بودیم توش و باید ساعت 9 میخوابیدیم که ساعت 4 صبح راه میوفتادیم ولی الان ساعت چند بود؟! 11 شب بود☠️
ایزانا:خب اینم از چمدون!! طول کشید ولی در آخر جمعش کردیم
ران:*اینکه خوابیده از ساعت 6 عصر تا الان و فردا ساعت4 صبح*
تو:مگه قرار نبود 9 بخوابیم و 4 راه بیوفتیم؟!
ایزانا:اره ولی این ک&صکشا از ساعت چنده دارن گیم میزنن اون یکی داره بخاطر عشقش سمیه که رفته ک**ون داده به پسر همسایه فرت و فرت سیگار میکشه*هانما رو میگه*اون یکی عین اورانگوتان خوابه*ران رو میگه*این یکی هم که داره با زب*ون اون یکی کُشتی میگیره! *کوکو و شیون*اون یکی هم که همچی به چپ و راستشو! *ریندو رو میگه* *لنگ مصنوعی از ناکجا آباد پرتاب کرد تو سر هانما*
هانما:آخخخخ! بیا چیه خب..حال ندارم کمک کنم
ایزانا:تو گو*ه خوردی حال نداری الان یه حالی نشونت بدم که حالت بیاد سر جاش*زی**پ شلو**ارش**و کشید پایین*
*هانما هم الفرار و ایزانا هم افتاد دنبالش*
*کاکوچو هم داره کتاب میخونه و کیساکی هم داره با انیشتن ریاضی حل میکنه دیگه انیشتین هم حالش داره از علم و دانش به هم میخوره*
*هانما درحال گا*ی**یده شدن میباشد لطفا بعدا تماس بگیرید*
تو:🗿بریم بخوابیم فردا باید راه بیوفتیماااااا
*همگی نگاه کوتاهی بهت کردن و کاکوچو ایستاد و بچه ها رو جمع کرد و اعضای دیگه تنجیکو هم کمک کردن تشک ها رو اوردن که بخوابن یکی رو اُپن یکی رو تخت یکی رو میز ناهار خوری یکی رو زمین یکی زیر میز یکی رو مبل یکی بالای کمد یکی توی کمد دیواری یکی تو تراس چند نفر تو اشپزخانه پذیرایی پشت در و چند نفر تو راه رو و کلا بیشتری ها جایگذین فرش خونه شده بودن انقدر که زیاد بودن رو زمین خوابیدن!!!
تو ی بدبخت هم تو یکی از اتاقا رو تخت خوابیدی البته چند نفره روی تخت تو بودی و ران و کاکوچو حالا چرا کاکوچو؟! زیرا ریندو روی مبل بود و ایزانا روی تخت تک نفره خوابیده بود و ران هم که از قبل همونجا فسیل شده بود....
اگه خوشتون اومد ادامشو بزارم....
۶۰۳
۰۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.