بادیگارد شخصی
𝓅𝒶𝓇𝓉 𝑜𝓃𝑒
-اِلنور سانتیاگو هستم برای استخدام اومدم... *جدی*
مرد:استخدام به عنوان چی؟! *جدی*
-استخدام به عنوان بادیگارد شخصی!؟ *جدی*
مرد:بادیگارد شخصی؟! تو؟! تو یه دختر هستی بعید بدونم بتونی *نیشخند*
-زود قضاوت نکن آقا... *عصبی*
مرد:بحث قضاوت نیست، بحث اینکه بتونی خوب محافظی باشی بتونی از پس کار ها پرونده ها بر بیایی بحث مهم تر اینکه مایکی شما رو بپذیره... *جدی*
-(خودشه! مایکی رئیس مافیاست میدونستم باید هرطور شده بهش نزدیک بشم)
مرد:خانم؟! *کمی متعجب *
-ب.. بله بله من این شغل رو میخوام *جدی و کمی استرس*
مرد:بزارید ببینم تصمیم مایکی چیه*تلفن مشکی رنگ را برداشت و به دفتر مایکی زنگ زد*
تماس تلفنی:
مرد:مایکی یه خانم به اسم اِلنو... *جدی*
مایکی:بفرستش پیش من ران !!
ران:باشه*کمی تعجب کرد و تلفن سیاه را گذاشت روی پایه اش*مایکی گفت بری دفترش طبقه بالا سمت راست اتاق اول *لبخند ملایم*
-اریگاتو *رفتم به سمت طبقه بالا و در اتاق را زدم*
مایکی از پشت در:بیا تو اِلنور... *سرد*
در را باز کردم و با دیدن چهره مایکی خشکم زد ولی جسارت به خرج دادم و رفتم داخل
مایکی:درو پشت سرت ببند و بیا بشین اینجا*اشاره با چشم به صندلی کنارش*
در را بستم ارام و به سمت صندلی رفتم و روی صندلی مشکی چرم نشستم و به اون نگاه کردم
مایکی:برای چی اینجایی؟! *کمی عصبی اما پوکر*
-اول از همه پیامکی دریافت کردم و...*جدی*
مایکی:اصل مطلب!! *سرد*
-من میخوام که بادیگارد شخصی رئیس مافیا و یا همون خلافکار که شما باشی بشم... امکانش هست؟! *جدی*
مایکی کمی توی فکر رفت اما نگاهش به نگاهم دوخته شده بود و بعد از مدت کوتاهی
مایکی: چرا میخوایی بادیگارد شخصی من باشی؟!*سرد*
-خب... برای محافظت ازتون و چون دنبال شغل هستم و توانایی زیادی دارم *جدی*
مایکی:پرونده ات نشون میده *پرونده ای روی میز گذاشت*
-ای.. این پرونده ی... منه؟! اما.. *ترسیده ولی ظاهرش را جدی نگه داشته*
مایکی:هیسسس....تو استخدامی اِلنور...*بعد اسم النور ارام گفت که اِلنور نشوه*دوریاکی متحرک..
-خب پس اولین ماموریت چیه؟! *جدی*
مایکی:اول باید با اعضا آشنا بشی.... *سرد*
پایان پارت یک برای پارت بعد 8 لایک....
-اِلنور سانتیاگو هستم برای استخدام اومدم... *جدی*
مرد:استخدام به عنوان چی؟! *جدی*
-استخدام به عنوان بادیگارد شخصی!؟ *جدی*
مرد:بادیگارد شخصی؟! تو؟! تو یه دختر هستی بعید بدونم بتونی *نیشخند*
-زود قضاوت نکن آقا... *عصبی*
مرد:بحث قضاوت نیست، بحث اینکه بتونی خوب محافظی باشی بتونی از پس کار ها پرونده ها بر بیایی بحث مهم تر اینکه مایکی شما رو بپذیره... *جدی*
-(خودشه! مایکی رئیس مافیاست میدونستم باید هرطور شده بهش نزدیک بشم)
مرد:خانم؟! *کمی متعجب *
-ب.. بله بله من این شغل رو میخوام *جدی و کمی استرس*
مرد:بزارید ببینم تصمیم مایکی چیه*تلفن مشکی رنگ را برداشت و به دفتر مایکی زنگ زد*
تماس تلفنی:
مرد:مایکی یه خانم به اسم اِلنو... *جدی*
مایکی:بفرستش پیش من ران !!
ران:باشه*کمی تعجب کرد و تلفن سیاه را گذاشت روی پایه اش*مایکی گفت بری دفترش طبقه بالا سمت راست اتاق اول *لبخند ملایم*
-اریگاتو *رفتم به سمت طبقه بالا و در اتاق را زدم*
مایکی از پشت در:بیا تو اِلنور... *سرد*
در را باز کردم و با دیدن چهره مایکی خشکم زد ولی جسارت به خرج دادم و رفتم داخل
مایکی:درو پشت سرت ببند و بیا بشین اینجا*اشاره با چشم به صندلی کنارش*
در را بستم ارام و به سمت صندلی رفتم و روی صندلی مشکی چرم نشستم و به اون نگاه کردم
مایکی:برای چی اینجایی؟! *کمی عصبی اما پوکر*
-اول از همه پیامکی دریافت کردم و...*جدی*
مایکی:اصل مطلب!! *سرد*
-من میخوام که بادیگارد شخصی رئیس مافیا و یا همون خلافکار که شما باشی بشم... امکانش هست؟! *جدی*
مایکی کمی توی فکر رفت اما نگاهش به نگاهم دوخته شده بود و بعد از مدت کوتاهی
مایکی: چرا میخوایی بادیگارد شخصی من باشی؟!*سرد*
-خب... برای محافظت ازتون و چون دنبال شغل هستم و توانایی زیادی دارم *جدی*
مایکی:پرونده ات نشون میده *پرونده ای روی میز گذاشت*
-ای.. این پرونده ی... منه؟! اما.. *ترسیده ولی ظاهرش را جدی نگه داشته*
مایکی:هیسسس....تو استخدامی اِلنور...*بعد اسم النور ارام گفت که اِلنور نشوه*دوریاکی متحرک..
-خب پس اولین ماموریت چیه؟! *جدی*
مایکی:اول باید با اعضا آشنا بشی.... *سرد*
پایان پارت یک برای پارت بعد 8 لایک....
۱۹۱
۲۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.