با حس یک زن بخوان

:: با حسِ یک #زن بخوان،
وقتی نفسِ بودنش گناه است ::.

شبیه شیطانی که رجیم است،
نفسِ بودنم را گناه می‌شماری،
آن لحظه که آزادی‌ام را
به شرطِ تفکرِ قرون وسطایی‌ات می‌کنی.. و
فحشا را در چشم‌های ولگرد خود
به تمامِ زنانِ دور و بر
_ جز خواهر و مادرت _ تعمیم می‌دهی..

شبیه شیطانی که وسوسه کننده است،
مرا همیشه در ژانرِ گناه می‌بینی..
دردم می‌آید که هرزگی در وجودت
آنقدر ریشه دوانده است که
همۀ رجلِ این شهر را
هم‌فکرِ عقایدِ خودت می‌دانی ..،
وقتی حتی
همسر و دخترت را به جرمِ جامعه‌ای فاسد، محدود می‌کنی..

دردم می‌آید که
تمامِ عقده‌هایت، عقیده‌ات شده‌اند..
وقتی ناموس را اندامِ من می‌دانی.. که سینه‌ام
بیشتر از تفکرم به چشمت می‌آید.. که
تمامِ عقیده‌ات در عقده‌ای جنسی بر باد می‌رود و
تعادلِ ایمانت با چند تارِ مو برهم می‌ریزد.. که
ایمانت، حتی به قدرِ یک مانکنِ برهنه
در پشتِ شیشۀ ویترین هم استوار نیست..

دردم می‌آید که از آزادی دم می‌زنی،
بی‌آنکه بدانی آزادی یادگرفتنی است..
وقتی یاد بگیری به عقایدِ منِ زن،
همانقدر احترام بگذاری که به تفکرات حولِ بینی‌ات.. که
بفهمی آزادیِ من، مسئولِ گناهِ تو نیست...

...

شبیه زنی که به گناهی ناکرده
در انحنای اندامِ خود، زندانی گشته است،
به هوایی فکر می‌کنم که تنها
به قدر تنفس از آن سهم می‌بَرم..


#حمیدرضا_هندی


#دلنوشته_های_کوچه_پشتی
https://telegram.me/joinchat/BYIBETypQYYlvvnrZeAdZA
دیدگاه ها (۱۲)

به خرجم نمی‌روداین همه نوسان بین بود و نبودنتاینبار بیا و به...

دیوانه وار بی‌ هیچ تسلایی می‌‌گریختمو باز آرزو داشتم، دوستم ...

آرامم..! دارم به‌خیالِ تو راه می‌رومبه‌حالِ تو قدم می‌زنمآرا...

به شجره نامه لب هایت قسم تاهفت پشت بوسه هایی کهدر سیمای شعر ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط