دوش دور از رویت ای جان

دوش دور از رویت ای جان ،
جانم از غم تاب داشت...
ابر چشمم بر رخ از سودای دل سیلاب داشت....

#سعدی


دیدگاه ها (۱۹)

چنان در قید مهرت پای بندمکه گویی آهوی سر در کمندمگهی بر درد ...

ناگهان آیینه حیران شد،گمان کردم توییماه پشت ابر پنهان شد،گما...

من حالم خوب است . همین که ساعت های طولانی در انتظار ثانیه ای...

هر چه آمدبه سَرماز تَپِشِ نامِتو بود...#علیرضا_آذر

دور از رخ تو دم به دم از گوشه چشمم سیلاب سرشک آمد و طوفان بل...

ز تاب آتش سودای عشقشبه سان دیگ دایم میزنم جوشچو پیراهن شوم آ...

سینه در آتش دل در غم جانانه بسوخت آتشی بود در این خانه که کا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط