بیا که دیده ی هجران کشیده ای دارم
بیا که دیدهی هجرانکشیدهای دارم
نگاهِ خسته و رنگِ پریدهای دارم
درون سینهی من شورِ آرزویی نیست
دلی چو لانهی مرغِ پریدهای دارم
به یادگار جوانی، ز نوبهارِ حیات
به رنگ لاله، دلِ داغدیدهای دارم
عبث به یاد جوانی نشستهام، بنگر
که باغبانیِ شاخِ بریدهای دارم
دگر به چشم توام روی آشنایی نیست
که حالِ اشکِ ز مژگان چکیدهای دارم
صفای عشق ز من خواه ای رمیدهغزال!
که همچو برکه، دلِ آرمیدهای دارم
نظر نکرد در اینجا کسی به جانب من
به بزم حالت حرفِ شنیدهای دارم...
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
نگاهِ خسته و رنگِ پریدهای دارم
درون سینهی من شورِ آرزویی نیست
دلی چو لانهی مرغِ پریدهای دارم
به یادگار جوانی، ز نوبهارِ حیات
به رنگ لاله، دلِ داغدیدهای دارم
عبث به یاد جوانی نشستهام، بنگر
که باغبانیِ شاخِ بریدهای دارم
دگر به چشم توام روی آشنایی نیست
که حالِ اشکِ ز مژگان چکیدهای دارم
صفای عشق ز من خواه ای رمیدهغزال!
که همچو برکه، دلِ آرمیدهای دارم
نظر نکرد در اینجا کسی به جانب من
به بزم حالت حرفِ شنیدهای دارم...
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
۱۳.۲k
۱۳ آبان ۱۴۰۰