سمت چشمان تو یک پنجره باشد کافیست

سمت چشمان تو یک پنجره باشد کافیست

چشم من خیره به آن منظره باشد کافیست

تو به من خیره شوی، من به تبسم هایت

خنده بر روی لبت یکسره باشد کافیست

فاصله دفتر تقدیر مرا پُر کردست

سهم من چند ورق خاطره باشد کافیست

گریه خوبست ولی فکر غرورم هستی؟

بغض دل پشت همین حنجره باشد کافیست

گفتی از فاصله ها خسته شدی درد بس است

خواستی بسته شود پنجره؟

باشد....کافیست
دیدگاه ها (۳)

#من_تمام_شعر_هایم_را... من تمــام شـــعر هایم رادر وصــف نیا...

حال و روزم خوش نیست قصه ام غمگین استروزگاری ست که غم در دل م...

#من_خریدارم...من خریدار نگاه خسته ات هستم هنوزبا همان شوریدگ...

آمدی گریه کنی شعر بخوانی بروی       نامه ای خیس...

#سناریو⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑دازای: چند روزی از شروع مدارس می...

# رمان مافیایی نامجون: سایه‌های نقره‌ای## قسمت دوم: دیدار در...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط