زندگی بی رحمانه. part 4
زندگی بی رحمانه. part 4
*ویو ا/ت
دیدم که کوک تو بغلم خوابه یک بو.. سه رو پیشونیش زدم. چند لحظه بعد بیدار شد امد محکم بغلم.
ا/ت: صبح بخیر خوابالو.
کوک: صبح شما هم بخیر عشقم.
کوک ولم کردو رفت یک گوشه لباساشو در اورد امد پیشم افتاد روم شروع کرد به بو.. سیدنم.
وقتی متموم کرد که گوشیش زنگ خورد.
تهیونگ بود.
کوک: الو
تهیونگ: چخبر پسر. امروز میخوام با لانا بریم بار میای با ا ت.
کوک: باش. ساعت چند میری؟؟
تهیونگ: ساعت نه.
کوک: باش
قطع کرد.
کوک همه رو بهم گفت. ساعت ۸و نیم بود که با کوک رفتم حموم امدیم. لباس پوشیدیمو رفتیم.
کههه لانا رو با تهیونگ دیدم.
ادامه دارد..........
شرط ۶ تا لایک ۳ تا کامنت
*ویو ا/ت
دیدم که کوک تو بغلم خوابه یک بو.. سه رو پیشونیش زدم. چند لحظه بعد بیدار شد امد محکم بغلم.
ا/ت: صبح بخیر خوابالو.
کوک: صبح شما هم بخیر عشقم.
کوک ولم کردو رفت یک گوشه لباساشو در اورد امد پیشم افتاد روم شروع کرد به بو.. سیدنم.
وقتی متموم کرد که گوشیش زنگ خورد.
تهیونگ بود.
کوک: الو
تهیونگ: چخبر پسر. امروز میخوام با لانا بریم بار میای با ا ت.
کوک: باش. ساعت چند میری؟؟
تهیونگ: ساعت نه.
کوک: باش
قطع کرد.
کوک همه رو بهم گفت. ساعت ۸و نیم بود که با کوک رفتم حموم امدیم. لباس پوشیدیمو رفتیم.
کههه لانا رو با تهیونگ دیدم.
ادامه دارد..........
شرط ۶ تا لایک ۳ تا کامنت
۱.۱k
۱۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.