یک بار برای مادربزرگم چای ریختم

یک بار برای مادربزرگم چای ریختم
جوری گفت "الهی سفیدبخت بشی"
که مطمئن شدم سفیدبخت میشوم
هزار بار برایت چای ریختم
سفیدبختم که نکردی هیچ
حتا نیامدی چایت را بخوری!
#مانگ_میرزایی
دیدگاه ها (۱)

می گفت عشق مثل یک بیماری میمونهکه تو هر آدمی یک جور بروز میک...

من از عالم تو را تنها گزینم !روا داری که من غمگین نشینم ؟!#م...

لطفا کمی هم دوستانه جدا شدن را یاد بگیرید...قرار نیست چون با...

من و تو در کنار هم٬ به قدری زیباییم که گاه دلم می خواهد مثل ...

part13🦋-هارا&بله-مطمعنی دیگه چیزی نمی‌خوای &اره-حتی نمی‌خوای...

عشق در دل مافیاپارت ۱۲آنچه گذشت: آماده شودم و رفتم پایین که ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط