افسرده ام و چهره گوا نیست
افسرده ام و چهره گوا نیست
دل پیره وُ از غُصه سوا نیست
از هجر تو ای سَروِ خرامان
دیگر به تنم قوت و قُوا نیست
تا کی بکشم ز دوریت من
دردی که برای آن دَوا نیست
گفتی برو دل به دیگری بند
این دل بخدا سر به هوا نیست
از ناله ی لرزان خود امشب
نالم که دگر نایِ نوا نیست
بَستم دل و کوله بار خود را
جایی رَوَم ، اینجا که روا نیست
دل پیره وُ از غُصه سوا نیست
از هجر تو ای سَروِ خرامان
دیگر به تنم قوت و قُوا نیست
تا کی بکشم ز دوریت من
دردی که برای آن دَوا نیست
گفتی برو دل به دیگری بند
این دل بخدا سر به هوا نیست
از ناله ی لرزان خود امشب
نالم که دگر نایِ نوا نیست
بَستم دل و کوله بار خود را
جایی رَوَم ، اینجا که روا نیست
۴.۶k
۲۴ شهریور ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.