⛓️بد بوی 🔮 پارت 49
⛓️بد بوی 🔮 پارت 49
ا ت:میدونم منم دوست دارم اما الان نمیشه
جیمین :چرا
ا ت:از روم بلند شو
جیمین نشست روی تخت
جیمین :چیشده (نگران و ناراحت)
ا ت:جیمین... خیلی دوست دارم..... خیلی خیلی دوست دارم
رفتم بغلش کردم
جیمین :ا ت داری نگرانم میکنی
ا ت:جیمین هق (نمیدونم چرا اشکام اومدن) هق من هق من حاملم
جیمین :چی
ا ت:حاملم
جیمین شکه بود
جیمین :اما الان دایا بغلت نیست
خندیدم
ا ت:جیمین داری بابا میشی
جیمین :من
ا ت:اره
جیمین انگار تازه فهمیده بود چخبره
جیمین :هوووووووووو بابا میشم بابا میشم
منو بغل کرد و توی هوا میچرخوند میگفت بابا میشم بابا میشم
در باز شد
ج/م:جیمین چی شده این موقع شب
جیمین منو گذاشت زمین دویید سمت مامانش
جیمین :بابا میشم مامان بابا میشم
و مامانشو بغل کرد
ج/م:کی بابا میشه
جیمین :من من دارم بابا میشم توهم مامانبزرگ میشی
ج/م:ای پسرم
همدیگه رو بغل کردن
بعد مامان جیمین اومد منو بغل کرد
ج/م:حامله ای دخترم
بعدش سریع گفت :چقدرشه پسر یا دختر
ا ت خندیدم
ا ت:تازه یه هفتشه
مامان جیمین دستش گذشت روی شکمم
ج/م:ای کوچولوی مامانبزرگ
اون شب جیمین کلی با بچه حرف میزد اسمشم گذاشته بود بیبی موچی
فردا صبح پاشدیم اماده شدیم رفتیم مدرسه
توی کلاس
لیا و هیونجین پیش هم نشستن
اریک و جک پیش هم
الاو تهونگ پیش هم
🔮
ا ت:میدونم منم دوست دارم اما الان نمیشه
جیمین :چرا
ا ت:از روم بلند شو
جیمین نشست روی تخت
جیمین :چیشده (نگران و ناراحت)
ا ت:جیمین... خیلی دوست دارم..... خیلی خیلی دوست دارم
رفتم بغلش کردم
جیمین :ا ت داری نگرانم میکنی
ا ت:جیمین هق (نمیدونم چرا اشکام اومدن) هق من هق من حاملم
جیمین :چی
ا ت:حاملم
جیمین شکه بود
جیمین :اما الان دایا بغلت نیست
خندیدم
ا ت:جیمین داری بابا میشی
جیمین :من
ا ت:اره
جیمین انگار تازه فهمیده بود چخبره
جیمین :هوووووووووو بابا میشم بابا میشم
منو بغل کرد و توی هوا میچرخوند میگفت بابا میشم بابا میشم
در باز شد
ج/م:جیمین چی شده این موقع شب
جیمین منو گذاشت زمین دویید سمت مامانش
جیمین :بابا میشم مامان بابا میشم
و مامانشو بغل کرد
ج/م:کی بابا میشه
جیمین :من من دارم بابا میشم توهم مامانبزرگ میشی
ج/م:ای پسرم
همدیگه رو بغل کردن
بعد مامان جیمین اومد منو بغل کرد
ج/م:حامله ای دخترم
بعدش سریع گفت :چقدرشه پسر یا دختر
ا ت خندیدم
ا ت:تازه یه هفتشه
مامان جیمین دستش گذشت روی شکمم
ج/م:ای کوچولوی مامانبزرگ
اون شب جیمین کلی با بچه حرف میزد اسمشم گذاشته بود بیبی موچی
فردا صبح پاشدیم اماده شدیم رفتیم مدرسه
توی کلاس
لیا و هیونجین پیش هم نشستن
اریک و جک پیش هم
الاو تهونگ پیش هم
🔮
۹۳.۶k
۰۹ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.