برای اولین بار بود که همدیگر را میدیدیم...
برای اولین بار بود که همدیگر را میدیدیم...
اما دیدی گاهی یک آدم همان بار اول به دلت می نشیند؟؟
دیدی به چشمهای بعضی آدم ها که نگاه می کنی انگار 1000سال است که می شناسیشان ؟!!
دیدی بعضی نگاهها چقدر درد پشتشان پنهان است ؟!
اصلا دیدی بعضی از نگاهها چقدر حرف دارند با اینکه لبهایشان بسته است ؟!
بعدش تو اصلا دنبال ِ بهانه ای که دستهای صاحب این نگاه ِ پر غصه ی زیبا رادر دست بگیری و بگویی با من حرف بزن....
درد ِ دل کن....
دنبال ِ بهانه ای که آغ^و^ش^ت را باز کنی تا شاید حتی مرحمی شود هرچند کوچک بر روی زخم هایش...
بر روی درد هایش..
که تو تنها بخشی از آنها را جلوی چشمهایت دیده ای..
و اشک های ِ تو شد همان بهانه ..
چند لحظه نگاهم گردی ...
در نگاهت التماسی بود نشان از بی پناهیت !!!
از خستگیت ،
از دردت ..
چشمهایت پر شد ..
دلم ازمعصومیت نگاهت لرزید ...
چشمهایت پر شد و من با اینکه بیش از چند لحظه نبود دیده بودمت در آ^غ^و^ش^ گرفتمت...
تو در آ^غ^و^ش^ من که شاید تا لحظه ای قبل غریبه بودیم ،
که اگر در کوچه و خیابان و تاکسی هم را میدیدیم بی تفاوت از کنار هم رد میشدیم زار زار گریه کردی وحرف زدی....
درد ِ دل کردی ...
و من با بغض فقط نوازشت کردم تا آرام شوی ..
خدایا چه سریست در آفرینش ِ انسانها !!!
وقتی حتی برای لحظه ای آرامش میبخشیم ...
خودمان هم آرام می شویم ...
اما دیدی گاهی یک آدم همان بار اول به دلت می نشیند؟؟
دیدی به چشمهای بعضی آدم ها که نگاه می کنی انگار 1000سال است که می شناسیشان ؟!!
دیدی بعضی نگاهها چقدر درد پشتشان پنهان است ؟!
اصلا دیدی بعضی از نگاهها چقدر حرف دارند با اینکه لبهایشان بسته است ؟!
بعدش تو اصلا دنبال ِ بهانه ای که دستهای صاحب این نگاه ِ پر غصه ی زیبا رادر دست بگیری و بگویی با من حرف بزن....
درد ِ دل کن....
دنبال ِ بهانه ای که آغ^و^ش^ت را باز کنی تا شاید حتی مرحمی شود هرچند کوچک بر روی زخم هایش...
بر روی درد هایش..
که تو تنها بخشی از آنها را جلوی چشمهایت دیده ای..
و اشک های ِ تو شد همان بهانه ..
چند لحظه نگاهم گردی ...
در نگاهت التماسی بود نشان از بی پناهیت !!!
از خستگیت ،
از دردت ..
چشمهایت پر شد ..
دلم ازمعصومیت نگاهت لرزید ...
چشمهایت پر شد و من با اینکه بیش از چند لحظه نبود دیده بودمت در آ^غ^و^ش^ گرفتمت...
تو در آ^غ^و^ش^ من که شاید تا لحظه ای قبل غریبه بودیم ،
که اگر در کوچه و خیابان و تاکسی هم را میدیدیم بی تفاوت از کنار هم رد میشدیم زار زار گریه کردی وحرف زدی....
درد ِ دل کردی ...
و من با بغض فقط نوازشت کردم تا آرام شوی ..
خدایا چه سریست در آفرینش ِ انسانها !!!
وقتی حتی برای لحظه ای آرامش میبخشیم ...
خودمان هم آرام می شویم ...
۲.۸k
۲۲ اسفند ۱۳۹۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.