تن فروشی در خیابان اصلی شهر دامنش را بالا کشید و فریاد زد

تن فروشی در خیابان اصلی شهر دامنش را بالا کشید و فریاد زد:
من فقط تن خودم را می فروشم ، تنها خودم و بس!
اما در همین خیابان می بینمشان کسانی هستند که 
تن کوه و تن دشت و تن باغچه ، تن خورشید و باران را
فروخته و بدون شرمساری بر روی کرسی شرافت این 
این سرزمین نشسته اند !
دیدگاه ها (۱)

#عاشقانه

نسیم صبح پنداری ز كوى یار می‌آیدبه جانها مژده می‌آرد که آن د...

اگر زمان منتظر ما می ایستاد تا ما به بلوغ برسیم،قطعاً زندگی ...

کولی کنار آتش رقص شبانه ات کو ؟

𝔻𝕣𝕖𝕒𝕞 𝕨𝕚𝕥𝕙 𝕞𝕖²

رمان: زخم عشقِ توپـارت اول🙇🏻‍♀️💓︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۫...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط