گربهقرمز

#گربه_قرمز🐈📕
#روز_هشتم ( پیام)
صبح از خواب بیدار شدم و آماده شدم و رفتم اکادمی
امروز یه خورده حالم گرفته بود و تو خودم بودم
وقتی رسیدم آیویا رو دیدم که منتظر من بود
آیویا:س.. سلام سوجی، حالت بهتره؟!
من:سلام، آره خوبم...
استاد اومد،
استاد: سلام بچه‌ها؛ امروز فن جدید داریم.
وقتی رفتیم توی حیاط یه باد خنک اومد منم نشسته بودم که استادمون بیاد، صدای چندتا از بچه های کلاسمون شنیدن که گفتن :
رز شنیدی میگن اگه خواب هامون دقیق یادمون باشه، درواقع خواب نیست؛ یه پیامه...
یهو یاد خوابی که دیشب دیدم و یادم اومد و خب میخواستم توی یه برگ بنویسم که استادمون اومد و خب گذاشتم وقتی برگشتم بنویسم
استاد: خب بچه‌ها برای قدم اول چاکرا تون رو بفرستید به پاهاتون و بعد هرکار که من میکنم بکنید.
و بعد از اینکه زنگ خوردانگار خمیر بودم و از خستگی نمیتونستم راه برم:)
وقتی برگشتم خوابگاه سریع رفتم یه ورقه و مداد ورداشتم که خوابم بنویسم و هرچی یادم بود و نوشتم و واقعا انگار پیام بود.
یهو دستام یخ زد و رفتم خوابیدم یعنی بدونه شام🙂.
و دوباره یه خواب دیدم. یه موجود رد و برقی نارنجی قرمز زرد بود که شبیه گربه بود.
دوباره از خواب پاشدم و سرم درد میکرد ساعت نگاه کردم و دیدم صبح شده بود و...
دیدگاه ها (۰)

بیو سوجی🚶‍♀️🌟اسم:سوجی🐈فامیلی:سوکوکو🐈قدش:۱۷۴🎀وزنش:۴۲🎀تایپ ENT...

اینم بیو بقیشون فعلا🚶‍♀️کارکتر های بیشتری هم هستن ولی فعلا د...

#گربه_قرمز🐈📕ادامه روز هفتم( خبر... )صدای ناله ی آیویی و میا ...

#گربه_قرمز🐈📕 #روز_هفتم :خبر.... ۱۴۰۳/۷/۲۱بیدار شدم و اماده...

پارت ۴۴ فیک ازدواج مافیایی

---"صدای بی‌اجازه" قسمت بیست‌وهشتم – برخوردویو گهناحالم اصل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط