پرستار نینیمون p9
سدنا ویو
بعد گفتن این حرفم تو کونم پارتی بود ولی رو خودم نیووردم
سدنا :من.. من........ باش هییی قبوله منم دو... ست... دارم... جیمینشی..
جیمین:وایییی بریم به یونجی هم بگیممممم
سدنا:باشه بریم(خنده)
جیمین : یونجی کوچولو
یونجی:بله بابالی
جیمین:احیانن شما مامان جدید نمیخوای
یونجی:بابالی من اگه مامان جدیدم بخوام فقط حاله سدنا(سدنا بستی ببین چی هستی بچه هم عاشقت شده)
جیمین:خوب سعیی کن از این به بعد به خاله سدنا بگی ما. ما.. ن(جدا جدا میگه)
سدنا:یونجی (داشت دونبالش میگشت)
یونجی:مامالییییی(ذوق)
سدنا:اه اینجایی مامان؟!
جیمین:خوب یونجی قبول کرد که دخملت بشه بیبی
سدنا😳 واقا(خجالت)
جیمین :اره خب بریم خرید واسه عروسی
سدنا:نیازی نیست هاا
جیمین:زود باش (داره از اتاق میره بیرون)
سدنا ویو
واقا خوشحال بودم زندگیم تغیررکرده بود خیلی خوش حال بودم یونجی رو گذاشتم پایین و رفتم که اماده شم
ادامه دارد....
بچه ها فکر کنم پارت بعد پارت اخر باشه بستی جونم امید وارم دوست داشته باشیش☺️ راستی 10 تا لایکو 2 تا فالور پارت بعدیییی
بعد گفتن این حرفم تو کونم پارتی بود ولی رو خودم نیووردم
سدنا :من.. من........ باش هییی قبوله منم دو... ست... دارم... جیمینشی..
جیمین:وایییی بریم به یونجی هم بگیممممم
سدنا:باشه بریم(خنده)
جیمین : یونجی کوچولو
یونجی:بله بابالی
جیمین:احیانن شما مامان جدید نمیخوای
یونجی:بابالی من اگه مامان جدیدم بخوام فقط حاله سدنا(سدنا بستی ببین چی هستی بچه هم عاشقت شده)
جیمین:خوب سعیی کن از این به بعد به خاله سدنا بگی ما. ما.. ن(جدا جدا میگه)
سدنا:یونجی (داشت دونبالش میگشت)
یونجی:مامالییییی(ذوق)
سدنا:اه اینجایی مامان؟!
جیمین:خوب یونجی قبول کرد که دخملت بشه بیبی
سدنا😳 واقا(خجالت)
جیمین :اره خب بریم خرید واسه عروسی
سدنا:نیازی نیست هاا
جیمین:زود باش (داره از اتاق میره بیرون)
سدنا ویو
واقا خوشحال بودم زندگیم تغیررکرده بود خیلی خوش حال بودم یونجی رو گذاشتم پایین و رفتم که اماده شم
ادامه دارد....
بچه ها فکر کنم پارت بعد پارت اخر باشه بستی جونم امید وارم دوست داشته باشیش☺️ راستی 10 تا لایکو 2 تا فالور پارت بعدیییی
۲.۹k
۰۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.