رفته و سر می نهم دامان خود
رفته و سر می نهم دامان خود
تا رها سازم دل از پیمان خود
گر بگیرم تکّه سنگی در بغل
به زِاین عشق وتبِ سوزان خود
بسته ام عهدی بریدی عهدِ جان
تا به کی گُم در دلِ ویران خود؟
بند بر بندم کشیدی روز و شب
وای بر من از سر وسندان خود
أتشی بر جان فروزان کرده ای
می روم.تا پس دهم تاوان خود
تا رها سازم دل از پیمان خود
گر بگیرم تکّه سنگی در بغل
به زِاین عشق وتبِ سوزان خود
بسته ام عهدی بریدی عهدِ جان
تا به کی گُم در دلِ ویران خود؟
بند بر بندم کشیدی روز و شب
وای بر من از سر وسندان خود
أتشی بر جان فروزان کرده ای
می روم.تا پس دهم تاوان خود
۶.۵k
۱۹ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.