من در آغوش تو آخرترک ایمان می کنم
من در آغوش تو آخرترک ایمان می کنم
کافر خُم می شوم میخانه ویران می کنم
پیش درگاه نگاهت اشک و جارو می زنم
زیر ابرِ گیسوانت بوی باران می کنم
جایگاهت نازنینم ! سایه پلک من است
بهر اسفند نگاهت سبزه زاران می کنم
می پرانم من زمستان را ز بام خانه ات
روی دشت قلبِ پاک تو بهاران می کنم
خنده می گیرد مرا از سبحه ی یغماگران
گریه بر خالی دست دامداران می کنم
چونکه می بینم کجی و زهر زاهد مسلکان
سجده بر نیش کج و سّمیِ ماران می کنم
من پیاده هستم و ای پهلوان فکری بکن
از چه خود را همعنانِ این سواران می کنم
دارِ قالیِ غمت را روی مژگانم زدم
سر به پای عاشقِ این سربداران می کنم
کافر خُم می شوم میخانه ویران می کنم
پیش درگاه نگاهت اشک و جارو می زنم
زیر ابرِ گیسوانت بوی باران می کنم
جایگاهت نازنینم ! سایه پلک من است
بهر اسفند نگاهت سبزه زاران می کنم
می پرانم من زمستان را ز بام خانه ات
روی دشت قلبِ پاک تو بهاران می کنم
خنده می گیرد مرا از سبحه ی یغماگران
گریه بر خالی دست دامداران می کنم
چونکه می بینم کجی و زهر زاهد مسلکان
سجده بر نیش کج و سّمیِ ماران می کنم
من پیاده هستم و ای پهلوان فکری بکن
از چه خود را همعنانِ این سواران می کنم
دارِ قالیِ غمت را روی مژگانم زدم
سر به پای عاشقِ این سربداران می کنم
۲.۲k
۱۶ مرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.