الان اتفاق جالبی افتاد که خواستم با شما شریک بشم. دخترم د
الان اتفاق جالبی افتاد که خواستم با شما شریک بشم. دخترم داروخونه کار میکنه و چون روپوش همکارش رو که جاش وایساده بوده پوشیده آورده بود که من بشورم. منم طبق معمول اول جیب ها رو نگاه کردم که دستمالی چیزی نباشه که یا خودش خراب شه یا لباس رو خراب کنه
یه تیکه کاغذ تاشده پیدا کردم.خواستم بیاندازم بیرون ولی گفتم نکنه مهم باشه بوقت.بازش کردم اصلا حالم خوب شد...ولی واسه آخریه خیلی خندیدم. کلی از خدا تشکر کرده بعد درخواستش رو گفته!یجوری هم گفته که تو رودربایستی بیاندازتش😄...حال دلتون خوش...
واقعاً خوشحال شدم که دیدم یکی نقاط مثبت و داشته هاش رو نوشته و با خودش حمل میکنه و نه منفی ها و نداشته هاش...
یه تیکه کاغذ تاشده پیدا کردم.خواستم بیاندازم بیرون ولی گفتم نکنه مهم باشه بوقت.بازش کردم اصلا حالم خوب شد...ولی واسه آخریه خیلی خندیدم. کلی از خدا تشکر کرده بعد درخواستش رو گفته!یجوری هم گفته که تو رودربایستی بیاندازتش😄...حال دلتون خوش...
واقعاً خوشحال شدم که دیدم یکی نقاط مثبت و داشته هاش رو نوشته و با خودش حمل میکنه و نه منفی ها و نداشته هاش...
۷.۲k
۱۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.