( عشقی و ثروت فصل دوم قسمت ۲ )
( عشقی و ثروت فصل دوم قسمت ۲ )
رفتم سمتشو دستمو گذاشتم روی شونش وقتی برگشت سمتش مطمئن شدم که خودشه چهرش ذرهای تغییر نکرده بود همون صورت مهربون همیشگی و اون چشمای شیدهاش که رنگشون کاملاً سیاه بود طوری که انگار یشد توی اون سیاه چاله غرق شد
کوکو: هی ببینم حالت خوبه اتفاقی افتاده
✓ نه چیزی نیست فقط مثل یک آشنا دیدمت برای همین اومدم سمتت اما انگار اشتباه شده
ویو: کوکو
خودش بود دوست داشتم اعتراف کنم که دلتنگشم اما خوب دونستم که قبول نمیکرد هنوزم باورم نمیشه که به خاطر یک سیلی رابطمون به هم خورد دیگه طاقت نیاوردم و اشکام سرازیر شد
اینوپی: هی ببینم حالت خوبه چرا گریه میکنی
✗چیزی نیست فقط فکر نمیکردم یک روز یک آشنا برام غریبه شه عتراف میکنم که دلتنگتم شده التماست میکنم به پات میافتم
دستشو محکم گرفتم که دستم رو پس زد حسابی شوکه شده بودم به چشماش خیره بودم هنوزم مثل قبل شد ساعتها بهشون خیره بود اما خوب دیگه قسمت من نبود اشکام قطع شدن و فقط با شوک بهش خیره بودم که محکم بغلم کرد سرم روی شونش گذاشتم و به آرومی گریه کردم انگار اسال ها بود که ندیدمش لباسش حسابی خیس شده بود اما من فقط به گریه کردن ادامه میدادم گریه میکردم و گریه میکردم یکم بد دقیق نمیدونم چقدر سرم رو بالا آوردم صورتم پف کرده بوده چشام قرمز شد بود که....
رفتم سمتشو دستمو گذاشتم روی شونش وقتی برگشت سمتش مطمئن شدم که خودشه چهرش ذرهای تغییر نکرده بود همون صورت مهربون همیشگی و اون چشمای شیدهاش که رنگشون کاملاً سیاه بود طوری که انگار یشد توی اون سیاه چاله غرق شد
کوکو: هی ببینم حالت خوبه اتفاقی افتاده
✓ نه چیزی نیست فقط مثل یک آشنا دیدمت برای همین اومدم سمتت اما انگار اشتباه شده
ویو: کوکو
خودش بود دوست داشتم اعتراف کنم که دلتنگشم اما خوب دونستم که قبول نمیکرد هنوزم باورم نمیشه که به خاطر یک سیلی رابطمون به هم خورد دیگه طاقت نیاوردم و اشکام سرازیر شد
اینوپی: هی ببینم حالت خوبه چرا گریه میکنی
✗چیزی نیست فقط فکر نمیکردم یک روز یک آشنا برام غریبه شه عتراف میکنم که دلتنگتم شده التماست میکنم به پات میافتم
دستشو محکم گرفتم که دستم رو پس زد حسابی شوکه شده بودم به چشماش خیره بودم هنوزم مثل قبل شد ساعتها بهشون خیره بود اما خوب دیگه قسمت من نبود اشکام قطع شدن و فقط با شوک بهش خیره بودم که محکم بغلم کرد سرم روی شونش گذاشتم و به آرومی گریه کردم انگار اسال ها بود که ندیدمش لباسش حسابی خیس شده بود اما من فقط به گریه کردن ادامه میدادم گریه میکردم و گریه میکردم یکم بد دقیق نمیدونم چقدر سرم رو بالا آوردم صورتم پف کرده بوده چشام قرمز شد بود که....
۱.۲k
۰۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.