فیک تهیونگ پارت 11
فیک تهیونگ پارت 11
(کادر مهربانی)
میسو:مامان چرا ت با دکتر کیم حرف بزنی
مامان:چون میخام ببینم رابطه تون تا کجاها پیش رفته
میسو:هعی اومااا داری اشتباه میکنی
مامان :بسه حرف زدن حاضر شو دکتر کیم منتظرته
نمی دونم چرا گریه ام گرفته بود رفتم سمت اتقم همینجور اشک میریختم رفت دستشویی و صورتم و اب زدم و اومدم بیرون اشکام بند اومد بود ولی دوست داستم بازم گریه کنم رفتم لباس انتخاب کنم ی شلوار گشاد مشکی پوسیدم با ی هودی ابی پوسیدم و رفتم سمت در خونه ک مامانم خیلی بد نگام میگرد بیخیال شدم ورفتم بیرون کسی نبود همینجوری وایستاده بودم ک ی ماشین لامبور گینی جلوم وایستاد
با خودم گفتم اینک دیروز ماشینش ی چیز دیگ بود مگ چقدر پول در میاره شیشه رو کشید پایین و گفت
تهیونگ:نمی خوام سوار شی
میسو:عاا الان میام
رفتم سوار شدم و حرکت کرد و تهیونگ لب زد
تهیونگ:سلام خوبی
میسو:سلام ممنون،راستی شما ادرس خونه ی من و شماره ام از کجا بر داشتی
تهیونگ:پرونده های پزشکی
میسو:من ک پزشک نیستم
تهیونگ: یک بار خودت و مادر ی بیمار جا زدی هزینه بیمارستان و معالجه شو تامین کردی توی پرونده بیمار دیدم
میسو؛اوووه بله...
داشت حرف میزدم ک شکمم غار و قور کرد بخاطر نخوردن صبحانه یکم خجالت کشیدم ک تهیونگ گفت
ته:صبحانه نخوردی؟!
میسو:ن
تهیونگ:براچی
میسو:عااا..
تهیونگ:ولش بیا ببرتمت یجایی ک یچیزی بخوری
میسو:ن بزارید بگم
تهیونگ:هرجور راحتی
میسو:خب امروز میانهو اومده بود خونه ی ما
تهیونگ:هاااااچیییی؟!
میسو:خب اومد اونجا و همه چی و ب مامانم گفت
تهیونگ:وای خدای من الان مادرت چیزی نگفت
میسو:خب میخواد با شما حرف بزنه ک ...
تهیونگ:ک....
میسو:ک رابطه مو تا کجا پیش رفته
ی نیش خنده صدا داری زد و گفت
تهیونگ:نگران نباش خودم همه چیو توضیح میدم بهش
نمی دونم چی شد ک زدم زیر گریه و بی صدا گریه کردم ک نفهمه
بعد دودقیقه گفت
تهیونگ:بیا پایین یچیزی بخور بریم بیمارستان
با صدایی ک گریه الود بود گفتم
میسو:باشه
تهیونگ:هعی چرا گریه کردی
میسو:نمی ...دونم فقد گریم اومد
تهیونگ:اشکال نداره بیا پایین
میسو:باشه
رفتیم پایین و وارد ی رستوران شدیم و رفتیم نشستیم پست میزو ک تهیونگ گف
ته:چی میخوری سوسیس و کم چی خوبه
میسو:اره خوبه میشه قهوه ام بگی بیارن
ته:باش
گارسون صدا کرد و بهش گفت اینا رو بیاره
چند دقیقه گذشت و نیاورد و گشنگی بهم فشار اورد و زدم زیر گریه ک ته خیلی متعجب بهم نگاه کرد و لب زد
ته:چت شد
میسو:گشنمه
خندید و بعد جدی شد و گفت
ته:تاریخت چندمه!
میسو:تاریخ چی!
ته :عااا چیز دیگ
میسو:نکنه منظورت
تهیونگ:دقیقا همون
خجالت کشیدم چیزی نگفتم
(کادر مهربانی)
میسو:مامان چرا ت با دکتر کیم حرف بزنی
مامان:چون میخام ببینم رابطه تون تا کجاها پیش رفته
میسو:هعی اومااا داری اشتباه میکنی
مامان :بسه حرف زدن حاضر شو دکتر کیم منتظرته
نمی دونم چرا گریه ام گرفته بود رفتم سمت اتقم همینجور اشک میریختم رفت دستشویی و صورتم و اب زدم و اومدم بیرون اشکام بند اومد بود ولی دوست داستم بازم گریه کنم رفتم لباس انتخاب کنم ی شلوار گشاد مشکی پوسیدم با ی هودی ابی پوسیدم و رفتم سمت در خونه ک مامانم خیلی بد نگام میگرد بیخیال شدم ورفتم بیرون کسی نبود همینجوری وایستاده بودم ک ی ماشین لامبور گینی جلوم وایستاد
با خودم گفتم اینک دیروز ماشینش ی چیز دیگ بود مگ چقدر پول در میاره شیشه رو کشید پایین و گفت
تهیونگ:نمی خوام سوار شی
میسو:عاا الان میام
رفتم سوار شدم و حرکت کرد و تهیونگ لب زد
تهیونگ:سلام خوبی
میسو:سلام ممنون،راستی شما ادرس خونه ی من و شماره ام از کجا بر داشتی
تهیونگ:پرونده های پزشکی
میسو:من ک پزشک نیستم
تهیونگ: یک بار خودت و مادر ی بیمار جا زدی هزینه بیمارستان و معالجه شو تامین کردی توی پرونده بیمار دیدم
میسو؛اوووه بله...
داشت حرف میزدم ک شکمم غار و قور کرد بخاطر نخوردن صبحانه یکم خجالت کشیدم ک تهیونگ گفت
ته:صبحانه نخوردی؟!
میسو:ن
تهیونگ:براچی
میسو:عااا..
تهیونگ:ولش بیا ببرتمت یجایی ک یچیزی بخوری
میسو:ن بزارید بگم
تهیونگ:هرجور راحتی
میسو:خب امروز میانهو اومده بود خونه ی ما
تهیونگ:هاااااچیییی؟!
میسو:خب اومد اونجا و همه چی و ب مامانم گفت
تهیونگ:وای خدای من الان مادرت چیزی نگفت
میسو:خب میخواد با شما حرف بزنه ک ...
تهیونگ:ک....
میسو:ک رابطه مو تا کجا پیش رفته
ی نیش خنده صدا داری زد و گفت
تهیونگ:نگران نباش خودم همه چیو توضیح میدم بهش
نمی دونم چی شد ک زدم زیر گریه و بی صدا گریه کردم ک نفهمه
بعد دودقیقه گفت
تهیونگ:بیا پایین یچیزی بخور بریم بیمارستان
با صدایی ک گریه الود بود گفتم
میسو:باشه
تهیونگ:هعی چرا گریه کردی
میسو:نمی ...دونم فقد گریم اومد
تهیونگ:اشکال نداره بیا پایین
میسو:باشه
رفتیم پایین و وارد ی رستوران شدیم و رفتیم نشستیم پست میزو ک تهیونگ گف
ته:چی میخوری سوسیس و کم چی خوبه
میسو:اره خوبه میشه قهوه ام بگی بیارن
ته:باش
گارسون صدا کرد و بهش گفت اینا رو بیاره
چند دقیقه گذشت و نیاورد و گشنگی بهم فشار اورد و زدم زیر گریه ک ته خیلی متعجب بهم نگاه کرد و لب زد
ته:چت شد
میسو:گشنمه
خندید و بعد جدی شد و گفت
ته:تاریخت چندمه!
میسو:تاریخ چی!
ته :عااا چیز دیگ
میسو:نکنه منظورت
تهیونگ:دقیقا همون
خجالت کشیدم چیزی نگفتم
۲۹.۵k
۲۳ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.