مافیای من(پارت 1)
مافیای من(پارت 1)
( ویو به یک سال پیش)اهه خسته شدم چقدر ورزش کردم جانگ کوک رو صدا زدم «خب جانگ کوک دوست باشگاه منه» گفتم:کجا میری وسط ورزش گفت: من کار دارم گفتم:اوک( یک سال بعد)(جانگ کوک ویو)من الان بهترین مافیا کره هستم و 28 سالمه و الان در پاریس هستم( ا/ت ویو)من یه مهندس خیلی خوب هستم و 26 سالمه و بهترین رفیقم سونا هست که ازدواج کرده سونا و تهیونگ ( تهیونگ شوهر سونا) الان تو کره و شب میان خونه من. خونه رو جمع کردم و شام درست کردم که یهو زنگ زد سونا بود درو باز کردم اما با چیزی که دیدم رفتم تو شک گفتم:ج... جا.. جانگ کوک
گفت:ا/ت که یهو زدم تو گوشش گفت:چرا و درو روش بستم . شام رو خوریم و سونا و تهیونگ رفتن. اه چرا جانگ کوک اینجاست اینجا چیکار میکنه که یکی زدم سرم و نالم در امد گفتم:خب به من چه اون منو یک سال پیش ول کرد ایششش رفتم خوابیدم.
صبح رفتم پیش مامانم و همچی رو بهش گفتم و گفت:برو از دلش درار( جانگ کوک ویو )گفتم ا/ت که زد تو گوشم اخ دردم گرفت و درو بست (فردا)دیدم زنگ در زده شد دیدم ا/ت هست تعجب کردم درو باز کردم گفت)(ا/ت ویو)گفتم:سلام گفت:سلام «با تعجب» گفتم:ببخشید بابت دیشب گفت:اشکال نده ره ( نمینویسم که دیگه چی گفتن)رفتم با سونا بیرن(جانگ کوک ویو )اه چه زود رفت دارم دیونه میشم رفتم بار و یه شیشه ودکا خوردم
خیلی مست بودم که یهو تهیونگ رو دیدم گفت:چته چرا انقدر مستی گفتم:میخوامش گفت:کی رو گفتم:ا/ت ( تهیونگ ویو)دیدم داره از مستی میمیره بردمش بیمارستان دکتر گفت حالش خیلی بده و باید بیمارستان بمونه زنگ زدم به سونا و براش موضوع رو گفتم اونم داشت بال در میاورد گفت که به ا/ت میگه ( ا/ت ویو)سونا کفت:ا/ت دلت برا جانگ کوک تنگ نشده گفتم:نه گفت اوکی( تهیونگ ویو)شب رفتم خونه و خوابیدم صبح رفتن بیمارستان گفتن میشه ببرمش اوردمش خونه خودش قرار بود سونا ا/ت رو بیاره خونه جانگ کوک دیدم در زدن سونا بود درو باز کردم ا/ت رو بزور بردیم جلو در اتاق جانگ کوک
( ا/ت ویو)چرا منو اوردن اینجا در زدم و وارد اتاق شدم جانگ کوک رو دیدم که مست مست بود با ناراحتی و ترس گفتم:کی تورو به این حال انداخته گفت:خودت «باصدا بم و خش دار» رفتم نزدیک تر و یهو بغلم کرد تعجب کردم اما خودمم دلم براش تنگ شده بود و یه بوسه عمیق به لبام زد و گفت:بیب الان میخوامت گفتم:چی که یهو پرتم کرد سمت تخت و خیمه زد روم و لباسام رو در اورد خجالت میکشم
و رفت سمت سینم و مک میزد و منم که ناله میکردم
رفت سمت پام و بازش کرد یهو دیک شو واردم کرد که جیغ زدم و ضربه میزد شونشو چنگ میزدم و التماسش میکردم که ضربه نزنه ولی محکم تر میکوبید توم داشت کیس مارک میزاشت داشتم میمردم که کشید بیرون
( ویو به یک سال پیش)اهه خسته شدم چقدر ورزش کردم جانگ کوک رو صدا زدم «خب جانگ کوک دوست باشگاه منه» گفتم:کجا میری وسط ورزش گفت: من کار دارم گفتم:اوک( یک سال بعد)(جانگ کوک ویو)من الان بهترین مافیا کره هستم و 28 سالمه و الان در پاریس هستم( ا/ت ویو)من یه مهندس خیلی خوب هستم و 26 سالمه و بهترین رفیقم سونا هست که ازدواج کرده سونا و تهیونگ ( تهیونگ شوهر سونا) الان تو کره و شب میان خونه من. خونه رو جمع کردم و شام درست کردم که یهو زنگ زد سونا بود درو باز کردم اما با چیزی که دیدم رفتم تو شک گفتم:ج... جا.. جانگ کوک
گفت:ا/ت که یهو زدم تو گوشش گفت:چرا و درو روش بستم . شام رو خوریم و سونا و تهیونگ رفتن. اه چرا جانگ کوک اینجاست اینجا چیکار میکنه که یکی زدم سرم و نالم در امد گفتم:خب به من چه اون منو یک سال پیش ول کرد ایششش رفتم خوابیدم.
صبح رفتم پیش مامانم و همچی رو بهش گفتم و گفت:برو از دلش درار( جانگ کوک ویو )گفتم ا/ت که زد تو گوشم اخ دردم گرفت و درو بست (فردا)دیدم زنگ در زده شد دیدم ا/ت هست تعجب کردم درو باز کردم گفت)(ا/ت ویو)گفتم:سلام گفت:سلام «با تعجب» گفتم:ببخشید بابت دیشب گفت:اشکال نده ره ( نمینویسم که دیگه چی گفتن)رفتم با سونا بیرن(جانگ کوک ویو )اه چه زود رفت دارم دیونه میشم رفتم بار و یه شیشه ودکا خوردم
خیلی مست بودم که یهو تهیونگ رو دیدم گفت:چته چرا انقدر مستی گفتم:میخوامش گفت:کی رو گفتم:ا/ت ( تهیونگ ویو)دیدم داره از مستی میمیره بردمش بیمارستان دکتر گفت حالش خیلی بده و باید بیمارستان بمونه زنگ زدم به سونا و براش موضوع رو گفتم اونم داشت بال در میاورد گفت که به ا/ت میگه ( ا/ت ویو)سونا کفت:ا/ت دلت برا جانگ کوک تنگ نشده گفتم:نه گفت اوکی( تهیونگ ویو)شب رفتم خونه و خوابیدم صبح رفتن بیمارستان گفتن میشه ببرمش اوردمش خونه خودش قرار بود سونا ا/ت رو بیاره خونه جانگ کوک دیدم در زدن سونا بود درو باز کردم ا/ت رو بزور بردیم جلو در اتاق جانگ کوک
( ا/ت ویو)چرا منو اوردن اینجا در زدم و وارد اتاق شدم جانگ کوک رو دیدم که مست مست بود با ناراحتی و ترس گفتم:کی تورو به این حال انداخته گفت:خودت «باصدا بم و خش دار» رفتم نزدیک تر و یهو بغلم کرد تعجب کردم اما خودمم دلم براش تنگ شده بود و یه بوسه عمیق به لبام زد و گفت:بیب الان میخوامت گفتم:چی که یهو پرتم کرد سمت تخت و خیمه زد روم و لباسام رو در اورد خجالت میکشم
و رفت سمت سینم و مک میزد و منم که ناله میکردم
رفت سمت پام و بازش کرد یهو دیک شو واردم کرد که جیغ زدم و ضربه میزد شونشو چنگ میزدم و التماسش میکردم که ضربه نزنه ولی محکم تر میکوبید توم داشت کیس مارک میزاشت داشتم میمردم که کشید بیرون
۲۴.۱k
۱۹ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.