پارت ۸
پارت ۸
یک روز بعد روز مرخصی جنی.....
ویو جنی
امروز از شر این بیمارستان کوفتی خلاص میشم
اخیش وااا الان چکار کنم مدرسه ام شروع شدهههه بزا ی نگاه به ساعت بندازم همین که صفحه گوشیمو روشن کردم از خنده جر خوردم چون شنبه بود و ما داخل کره جنوبی شنبه ها مدرسه نمیریم همه ی وسیله هام رو جمع کردم و ی تاکسی گرفتم و از بیمارستان رفتم رسیدم خونه در خونه رو باز کردم و وارد خونه شدم اما وقتی وارد خونه شدم با ی صحنه روبرو شدم که پشمام ریخت
لیسا جیسو و رزی ی سوپرایز بزرگ برای جنی اماده کرده بودن و همین که وارد خونه شد سوپرایز کردن و با ی عالمه بمب شادی بالای سرش ترکوندن
☆: وااایییی ترسیدم چرا اینقدر زحمت کشیدین بچه ها(خنده)
(لیسا کلید خونه جنی رو داشت چون جنی قبلا بهش کلید رو تو بیمارستان داده بود ولی جنی نمیدونست لیسا برای چی کلید رو میخواست و همینجوری بهش کلید رو داده بود)
صدای تلفن رزی.....
؛ : بچه ها شرمنده ببخشید تا شما کادو هارو باز میکنین و کیک رو میارین منم تلفن رو جواب میدم
☆ * ×: باشه
علامت مرد ناشناس ✓
شروع مکالمه:
✓: تا کی باید منتظر باشم تا جنی رو بکشی هانن؟
؛ : ما باهم دوست شدیم من چطور میتونم با اون همچین کاری کنم
✓: پس من چطور رفیقمو کشتم؟
؛ : تو بی رحم و ظالم هستی ولی من نمیتونم اینکارو بکنم
✓: اگه دست بکار نشی خودم میکشمش
؛ : خواهش میکنم اینکارو نکن من هرچقدر پول بخوای بهت میدم ولی خواهش میکنم اونو نکش
( رزی خیلی پولداره)
✓: مطمعنی؟
؛ : بهت قول میدم هرچقدر بخوای دوبرابر رو بهت میدم
✓: اها حالا شد
پایان مکالمه
ویو رزی
من نمیدونستم باید چکار کنم نمیخواستم جون جنی رو بگیرم چون بعدش عذاب وجدان میگرفتم
☆: رزی کجا رفت؟
*: الان میرم دنبالش
*: رزی نمی خوای بیای بیرون کیک بخوریم؟
؛ : چرا چرا دارم میام
لیسا هم بیخیال رفت
با هم جشن گرفتن و خوش گذرونی کردن
بعدش لیسا و جیسو همه درس های مدرسه رو برای جنی گفتن
فردای ان روز......
\\\\\\\شرایط پارت بعد///////
🧸امار پیج ۲۲۰پارت بعدی گذاشته میشه 🧸
یک روز بعد روز مرخصی جنی.....
ویو جنی
امروز از شر این بیمارستان کوفتی خلاص میشم
اخیش وااا الان چکار کنم مدرسه ام شروع شدهههه بزا ی نگاه به ساعت بندازم همین که صفحه گوشیمو روشن کردم از خنده جر خوردم چون شنبه بود و ما داخل کره جنوبی شنبه ها مدرسه نمیریم همه ی وسیله هام رو جمع کردم و ی تاکسی گرفتم و از بیمارستان رفتم رسیدم خونه در خونه رو باز کردم و وارد خونه شدم اما وقتی وارد خونه شدم با ی صحنه روبرو شدم که پشمام ریخت
لیسا جیسو و رزی ی سوپرایز بزرگ برای جنی اماده کرده بودن و همین که وارد خونه شد سوپرایز کردن و با ی عالمه بمب شادی بالای سرش ترکوندن
☆: وااایییی ترسیدم چرا اینقدر زحمت کشیدین بچه ها(خنده)
(لیسا کلید خونه جنی رو داشت چون جنی قبلا بهش کلید رو تو بیمارستان داده بود ولی جنی نمیدونست لیسا برای چی کلید رو میخواست و همینجوری بهش کلید رو داده بود)
صدای تلفن رزی.....
؛ : بچه ها شرمنده ببخشید تا شما کادو هارو باز میکنین و کیک رو میارین منم تلفن رو جواب میدم
☆ * ×: باشه
علامت مرد ناشناس ✓
شروع مکالمه:
✓: تا کی باید منتظر باشم تا جنی رو بکشی هانن؟
؛ : ما باهم دوست شدیم من چطور میتونم با اون همچین کاری کنم
✓: پس من چطور رفیقمو کشتم؟
؛ : تو بی رحم و ظالم هستی ولی من نمیتونم اینکارو بکنم
✓: اگه دست بکار نشی خودم میکشمش
؛ : خواهش میکنم اینکارو نکن من هرچقدر پول بخوای بهت میدم ولی خواهش میکنم اونو نکش
( رزی خیلی پولداره)
✓: مطمعنی؟
؛ : بهت قول میدم هرچقدر بخوای دوبرابر رو بهت میدم
✓: اها حالا شد
پایان مکالمه
ویو رزی
من نمیدونستم باید چکار کنم نمیخواستم جون جنی رو بگیرم چون بعدش عذاب وجدان میگرفتم
☆: رزی کجا رفت؟
*: الان میرم دنبالش
*: رزی نمی خوای بیای بیرون کیک بخوریم؟
؛ : چرا چرا دارم میام
لیسا هم بیخیال رفت
با هم جشن گرفتن و خوش گذرونی کردن
بعدش لیسا و جیسو همه درس های مدرسه رو برای جنی گفتن
فردای ان روز......
\\\\\\\شرایط پارت بعد///////
🧸امار پیج ۲۲۰پارت بعدی گذاشته میشه 🧸
۳.۷k
۰۲ فروردین ۱۴۰۳