مردی صبح از خواب بیدار شد

مردی صبح از خواب بیدار شد
و با همسرش صبحانه خورد، لباسش را پوشید و برای رفتن به کار آماده شد
هنگامی که وارد اتاقش شد تا کلیدهایش را بردارد، گرد و غباری زیاد روی میز وصفحه تلویزیون دید.
به آرامی خارج شد وبه همسرش گفت: دلبندم، کلیدهایم را از روی میز بیاور
زن وارد شد تا کلید ها را بیاورد دید همسرش با انگشتانش وسط غبارهای روی میز نوشته "یادت باشه دوستت دارم"
زن خواست از اتاق خارج شود صفحه تلویزیون را دید که میان غبار نوشته شده بود "امشب شام مهمون من "
زن از اتاق خارج شد و کلید را به همسرش داد و به رویش لبخند زد...
انگار خبر می داد که نامه اش به او رسیده
این همان همسر عاقلیست که اگر در زندگی مشکلی هم بود، مشکل را از ناراحتی و عصبانیت به خوشحالی و لبخند تبدیل می کند😊
پ.ن؛ لطفا هیچوقت با حالت دستوری با افراد خانواده تان صحبت نکنید ...🌸
زندگیتون پر از خوشحالی و لبخند💞
دیدگاه ها (۳۶)

دوست فقط یک آشناست، یک همکار، یک همکلاسی، حتی یک همسایه گاهی...

مورد داشتیم برای مجلسی که خودشون اتفاقا فرمودن: دیگه در راس ...

روزی پادشاهی خزانه را خالی دید، پس به وزیر زیرک خود دستور دا...

خود را وادار کنید تا در یک محدوده زمانی مشخص ابدا حرفی نزنید...

زخم پنهان

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط