که یهو یه نفر میشینه بغل ات
که یهو یه نفر میشینه بغل ات
...: عروس خانم نمیخوای سرتو بالا بگیری
ویوات
چه زری زد عروس خانم؟ حتما یه چی زده صدبلر گفتم نباید از توی پارک چیزی بگیری سرمو بلند کردم این یارو اشنابود به نظرم
ات: م. منظورتون چیه؟
...: جونگی به ات نگفتی
(جونگی پدر ات که با پ ا نشون میدم)
پ. ا: نه وقت نشد ات یه مدت رفته بودمسافرت
..: اوه پسر منم رفته بود مسافرت. خوب عروس بزار خودمو معرفی کنم من جئون جانگ وی هستم وتو عروس من هستی یعنی همسر پسرم جئون جانگ کوک
ویو ات
چی جئون جانگ کوک همون ادم یخی عمرا باهاش ازدواج کنم
ات: چیییییی من نمیتونم
کوک: نگران نباش قبلا با پدرت قرار داد بستم و تو الان زن منی (سرد)
ات:...(بغض سگی)
پ. ا: امشب هم میری خونع ی خودت و کوک
ات: اماپدر..
پ. ا: اما و ولی نداریم همین که گفتم توهم دیگه دختر خانواده ی جئون هستی خیلی هم نیا خونه فهمیدی
ات: چشم پدرو(بغض)
ویو کوک
همون موقع که از مسافرت اومدم به پدرم همه چبو گفتم(همین که ات شبیه لیناست و...)
و بهش گفتم دارم از نبود لینا دیوونه میشم پدرمم گفت از اونجایی که ات شبیه لیناست میتونه همسرت شه منم خوشحال شدم درسته اون لینای من نبود اما شبیهش بود از اونجایی که پدرم با پدرم با پدر ات دوستع و شریکن پدرم تحدیدش کرد که سحم شرکت رو ازش میگیره و اونم قبول کرد و من و پدر ات قرار داد بستیم که ات زن من بشع و هرگونه خطایی از طرف. ات بر ضرر اونه
ویوی راوی ات رفت توی اتاقش و لباساشو وسایلشو جمع کرد و. کلی گریع کرد و رفت سوار ماشین کوک شد که یهوووو....
اینم از این پارت چی میشه لایک کنبد ها دیگه تا زمانیی که شرایط ترسه پارا نمیزارم هرچقدرم بگذره
شرایط پارت بعد ۲۰ لایک و ۱۵کامنت ۲تا فالور♥
...: عروس خانم نمیخوای سرتو بالا بگیری
ویوات
چه زری زد عروس خانم؟ حتما یه چی زده صدبلر گفتم نباید از توی پارک چیزی بگیری سرمو بلند کردم این یارو اشنابود به نظرم
ات: م. منظورتون چیه؟
...: جونگی به ات نگفتی
(جونگی پدر ات که با پ ا نشون میدم)
پ. ا: نه وقت نشد ات یه مدت رفته بودمسافرت
..: اوه پسر منم رفته بود مسافرت. خوب عروس بزار خودمو معرفی کنم من جئون جانگ وی هستم وتو عروس من هستی یعنی همسر پسرم جئون جانگ کوک
ویو ات
چی جئون جانگ کوک همون ادم یخی عمرا باهاش ازدواج کنم
ات: چیییییی من نمیتونم
کوک: نگران نباش قبلا با پدرت قرار داد بستم و تو الان زن منی (سرد)
ات:...(بغض سگی)
پ. ا: امشب هم میری خونع ی خودت و کوک
ات: اماپدر..
پ. ا: اما و ولی نداریم همین که گفتم توهم دیگه دختر خانواده ی جئون هستی خیلی هم نیا خونه فهمیدی
ات: چشم پدرو(بغض)
ویو کوک
همون موقع که از مسافرت اومدم به پدرم همه چبو گفتم(همین که ات شبیه لیناست و...)
و بهش گفتم دارم از نبود لینا دیوونه میشم پدرمم گفت از اونجایی که ات شبیه لیناست میتونه همسرت شه منم خوشحال شدم درسته اون لینای من نبود اما شبیهش بود از اونجایی که پدرم با پدرم با پدر ات دوستع و شریکن پدرم تحدیدش کرد که سحم شرکت رو ازش میگیره و اونم قبول کرد و من و پدر ات قرار داد بستیم که ات زن من بشع و هرگونه خطایی از طرف. ات بر ضرر اونه
ویوی راوی ات رفت توی اتاقش و لباساشو وسایلشو جمع کرد و. کلی گریع کرد و رفت سوار ماشین کوک شد که یهوووو....
اینم از این پارت چی میشه لایک کنبد ها دیگه تا زمانیی که شرایط ترسه پارا نمیزارم هرچقدرم بگذره
شرایط پارت بعد ۲۰ لایک و ۱۵کامنت ۲تا فالور♥
- ۵.۷k
- ۰۹ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط