˼ دلبر مغرور من ˹
˼ دلبر مغرور من ˹
#پارت56
...♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....
همیشه از بچگی از سگ و گربه وحشت داشتم سگه سیاه و بزرگی بود و حسابی ازش ترسیده بودم و دیگه داشت اشکم در میومد که فریاد یزدان رو شنیدم
- جک جک بیا اینجا پسرم
با گفتن این حرفا سگ با سرعت زیادی رفت و یجورایی خودشو پرت کرد توی بغل یزدان ، یزدان نوازشش کرد و بعدش به سمت من اومد
- ترسیدی ؟؟
ترسیدم ؟ داشتم جون میدادم
تک خنده ایی کرد و گفت : اره قبول دارم جک تو دیدار اول وحشتناکه اما پسر خوبیه
با دست به بازوش کوبیدم و گفتم : من اینجا داشتم جون میدادم تو میگی پسر خوبیه ؟
مرده شورشو ببرن
یهو حالت یزدان تغییر کرد و با صدایی عصبی و حین حال خشک گف : نچ نچ به روت خندیدم پرو شدی
با چشمای متعجب بهش زل زدم که منو با اون همه بهت تنها گذاشت و رفت
توی شک بودم این پسر واقعا مشکل روحی روانی داشت ، یه دیقه سگ بود و یه دیقه مهربون و اروم واقعا درکش نمیکردم زیر لب چندشی گفتم
- چیزی گفتی ملکه خانوم ؟
نه چی گفتم
- گفتم شاید یه چیزی گفتی
پسره نکبت چلغوز اه اه
#پارت56
...♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....
همیشه از بچگی از سگ و گربه وحشت داشتم سگه سیاه و بزرگی بود و حسابی ازش ترسیده بودم و دیگه داشت اشکم در میومد که فریاد یزدان رو شنیدم
- جک جک بیا اینجا پسرم
با گفتن این حرفا سگ با سرعت زیادی رفت و یجورایی خودشو پرت کرد توی بغل یزدان ، یزدان نوازشش کرد و بعدش به سمت من اومد
- ترسیدی ؟؟
ترسیدم ؟ داشتم جون میدادم
تک خنده ایی کرد و گفت : اره قبول دارم جک تو دیدار اول وحشتناکه اما پسر خوبیه
با دست به بازوش کوبیدم و گفتم : من اینجا داشتم جون میدادم تو میگی پسر خوبیه ؟
مرده شورشو ببرن
یهو حالت یزدان تغییر کرد و با صدایی عصبی و حین حال خشک گف : نچ نچ به روت خندیدم پرو شدی
با چشمای متعجب بهش زل زدم که منو با اون همه بهت تنها گذاشت و رفت
توی شک بودم این پسر واقعا مشکل روحی روانی داشت ، یه دیقه سگ بود و یه دیقه مهربون و اروم واقعا درکش نمیکردم زیر لب چندشی گفتم
- چیزی گفتی ملکه خانوم ؟
نه چی گفتم
- گفتم شاید یه چیزی گفتی
پسره نکبت چلغوز اه اه
۶.۶k
۲۴ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.