"عشق و نفرت"
"عشق و نفرت"
part:¹⁵
[فردا]
@چاگیا بیدار شو
+الان... حتماً...دارم بیدار میشم(خوابالود)
بعد از خوردن صبحونه هردو حاضر شدیم[اسلاید دوم استایل ا.ت و سوم استایل تهیون]و رفتیم سمت شرکت
[داخل شرکت]
+خب...من باید برم کجا؟
@اونجا...اون اتاق سمت راست دوتا مونده به آخری اتاق توعه
+باشه ممنون
@خدافظ
رفتم سمت اتاقم... اندازش خوب بود نه زیاد بزرگ بود و نه زیاد کوچیک رفتم و رو صندلیم نشستم و هی داشتم روش میچرخیدم مثل یه بچه ۵ ساله بعد از اون کم کم داشتم کلافه میشدم
+هوفففف چرا اینقدر همه چی حوصله سر برههههه
بعد از ۱ ساعت یکی درو زد
+چه عجب یکی اومد(آروم)
+بفرمایید داخل
کسی که وارد شد جین بود!
_سل..اوم میبینم که شدی برده هیونگم(خنده)
+فقط فضولمون کم بود که اومد
_هی درست حرف بزن اگه بدونی چقدر آدم هس که تو این شرکت به من احتر...
+خب که چی بشه
_به هیونگم بگو اومدم ببینمش
+باشه
داشتم از اتاق خارج میشدم که دستشو گذاشت رو شونم
+دستتو از رو شونم بردار
_باشه
دستشو برداشت
_فقط خواستم بفهمی الان چیزی به نام تلفن ثابت وجود داره و میتونی با استفاده از اون هیونگمو مطلع کنی از اومدنم یا هنوز موندی تو دوران چوسان؟(خنده)
+ایش...(آروم)خب...چون خودمم باهاش کار دارم داشتم میرفتم سمت اتاقش
_اوم...باشه هرچی شما بگی
رفتیم سمت اتاقش
+همینجا وایسا
_باشه
درو زدم
@بیا تو
+سلام
@ا.ت تویی
از پشت میز پا شد و اومد سمتم
+بله...جی...ینی برادرتون اومدن ببیننتون
@اها بگو بیاد داخل
رفت و نشست سر جاش
+چشم
داشتم میرفتم
@فقط یه چیزی بگم؟
+بگو
@میتونستی با تلفن بگی
+خب..راستش خواستم بیام ببینمت برا همین
@باشه
_یدونه خبر دادن اینقدر طول میکشه
+برو داخل
ادامه دارد...
برا پارت بعدی ۱۵ لایک
#فیک_بی_تی_اس #فیک #بی_تی_اس #وانشات #سناریو #جین #اسمات
part:¹⁵
[فردا]
@چاگیا بیدار شو
+الان... حتماً...دارم بیدار میشم(خوابالود)
بعد از خوردن صبحونه هردو حاضر شدیم[اسلاید دوم استایل ا.ت و سوم استایل تهیون]و رفتیم سمت شرکت
[داخل شرکت]
+خب...من باید برم کجا؟
@اونجا...اون اتاق سمت راست دوتا مونده به آخری اتاق توعه
+باشه ممنون
@خدافظ
رفتم سمت اتاقم... اندازش خوب بود نه زیاد بزرگ بود و نه زیاد کوچیک رفتم و رو صندلیم نشستم و هی داشتم روش میچرخیدم مثل یه بچه ۵ ساله بعد از اون کم کم داشتم کلافه میشدم
+هوفففف چرا اینقدر همه چی حوصله سر برههههه
بعد از ۱ ساعت یکی درو زد
+چه عجب یکی اومد(آروم)
+بفرمایید داخل
کسی که وارد شد جین بود!
_سل..اوم میبینم که شدی برده هیونگم(خنده)
+فقط فضولمون کم بود که اومد
_هی درست حرف بزن اگه بدونی چقدر آدم هس که تو این شرکت به من احتر...
+خب که چی بشه
_به هیونگم بگو اومدم ببینمش
+باشه
داشتم از اتاق خارج میشدم که دستشو گذاشت رو شونم
+دستتو از رو شونم بردار
_باشه
دستشو برداشت
_فقط خواستم بفهمی الان چیزی به نام تلفن ثابت وجود داره و میتونی با استفاده از اون هیونگمو مطلع کنی از اومدنم یا هنوز موندی تو دوران چوسان؟(خنده)
+ایش...(آروم)خب...چون خودمم باهاش کار دارم داشتم میرفتم سمت اتاقش
_اوم...باشه هرچی شما بگی
رفتیم سمت اتاقش
+همینجا وایسا
_باشه
درو زدم
@بیا تو
+سلام
@ا.ت تویی
از پشت میز پا شد و اومد سمتم
+بله...جی...ینی برادرتون اومدن ببیننتون
@اها بگو بیاد داخل
رفت و نشست سر جاش
+چشم
داشتم میرفتم
@فقط یه چیزی بگم؟
+بگو
@میتونستی با تلفن بگی
+خب..راستش خواستم بیام ببینمت برا همین
@باشه
_یدونه خبر دادن اینقدر طول میکشه
+برو داخل
ادامه دارد...
برا پارت بعدی ۱۵ لایک
#فیک_بی_تی_اس #فیک #بی_تی_اس #وانشات #سناریو #جین #اسمات
۱۳.۶k
۲۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.