پارت دوم 🍷🕸️
پارت دوم 🍷🕸️
شرط(: ۱۳تالایک)🍷🕸️
(۸تا کامنت) 🍷🕸️
شروع~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
جیانا: اوهوی مردیک دادشم قبول کرد اما اگه
توی شرط باختی شرکت رو نمیدیم و
میکشیمت اگع بع رییس بگی
مرده: باش
جیانا: خب امروز ساعت ۹ توی بار۰۰۰۰۰۰ بیا
مرده: باش
جیانا: رفتم پیش جانگ کوک و بهش گفتم
جیانا: جانگ کوک گفتم
جانگ کوک: باش ساعت چند؟
جیانا: ساعت ۹ بار۰۰۰۰۰۰ میاد
جانگ کوک: باش فعلا ساعت ۷ من میرم
عمارت تونستی بیا خونع
جیانا: باش
جانگ کوک: همینجوری داشتم رارندگی
میکردم آهنگ هم گذاشته بودم سرعتمم زیاد
بود که یهو ی دختری بدو بدو آمد از خیابون
رد بشه که نزدیک بود من بهش بخورم پامو
روی تمز گذاشتم خیلی به دختر نگاکردم اما
اون بدو بدو همنجوری داشت میرفت انگار ی
جا دیده بودمش اهمیتی ندادم و رفتم عمارت
ویو کارن
کارن: چون بابام زنگ زد برام بدو بدو داشتم
میرفتم خونه که ی ماشین نزیک بود بهم
بخوره که خدا بهم رحم کرد ترمز کرد مرده
سریع رفتم خونه زنگ درو زدم مامانم برام
باز کرد
کارن: چی شدع؟ چرا گفتی بیام خونع اتفاقی
برای بابا افتادع؟؟
مامان: نع این پول رو بگیر برو ی لباس خیلی قشنگ و دارک بگیر
کارن: چرا چخبره اینجا؟
مامان: کاری گفتم رو فقط بکن برو برو
کارن: باش
کارن: رفتم ی فروشگاه اونجا دوستم کار میکرد
کمینل: چیشدع؟
کارن: نمیدونم مامانم گفت سریع بیام ی لباس بگیرم
کیمنل : چی چیزی شدع حالا بیا این لباس رو بگیر این خیلی دارکع
کارن: باش چند تومنع؟
کیمنل : گمشو فقط همینو بگیر منو تو از بچه کی باهم دوستیم
کارن: آخ نمیش۰۰۰۰
کمینل: گمشو
کارن: باش لباسو بدع وقتی کمینل لباسو آورد چشمام برق زد وایییی خیلیییی خوشگل بود( لباس اسلاید دوم),
کارن: سریع لباسو گرفتم رفتم خونه
کارن: مامان این لباس خوبع؟
مامان: ارع،
کارن: خوب برای چی گفتی اینو بخرم ؟
مامان: خاستگار داری
کارن: چ چی؟
مامان: بدو برو آرایش کن
کارن: نه ترو خدا مامان
مامان: روی اعصاب من راه نرو دختر برو الان خاستگار میاد
کارن: نه ترو خداااا هقققق هققق مامان خواهش میکنم
بابا: ی شرط داره
کارن: هرچی باشه قبول میکنم
بابا: باید بری قمار باز بکنیم اگع بردی که ازدواج نمیکنی اگه باختی ازدواج میکنی ؟؟
کارن: قمار؟؟ باش ساعت چند؟
بابا: نیم ساعت دیگه هستش
کارن: باش
کارن: ۱۰ دقیقه هست گذشته سریع رفتم تاکسی گرفتم رفتم به همتون آدرس
کارن: همینجوری داشتم میرفتم بغضم خفم میکرد اگه میباختم باید ازدواج میکردم
کارن: همینجوری داشتم میرفتم که ساعتو دیدم الان ساعت ۹, شدع بود
کارن: سریع رفتم رفتم که درو باز کنم میترسیدم آب دهنمو قورت دادم و درو باز کردم
کارن: رفتم نشستم سرمو بالا آوردم که دیدم۰۰۰۰۰۰۰۰۰
شرط(: ۱۳تالایک)🍷🕸️
(۸تا کامنت) 🍷🕸️
شروع~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
جیانا: اوهوی مردیک دادشم قبول کرد اما اگه
توی شرط باختی شرکت رو نمیدیم و
میکشیمت اگع بع رییس بگی
مرده: باش
جیانا: خب امروز ساعت ۹ توی بار۰۰۰۰۰۰ بیا
مرده: باش
جیانا: رفتم پیش جانگ کوک و بهش گفتم
جیانا: جانگ کوک گفتم
جانگ کوک: باش ساعت چند؟
جیانا: ساعت ۹ بار۰۰۰۰۰۰ میاد
جانگ کوک: باش فعلا ساعت ۷ من میرم
عمارت تونستی بیا خونع
جیانا: باش
جانگ کوک: همینجوری داشتم رارندگی
میکردم آهنگ هم گذاشته بودم سرعتمم زیاد
بود که یهو ی دختری بدو بدو آمد از خیابون
رد بشه که نزدیک بود من بهش بخورم پامو
روی تمز گذاشتم خیلی به دختر نگاکردم اما
اون بدو بدو همنجوری داشت میرفت انگار ی
جا دیده بودمش اهمیتی ندادم و رفتم عمارت
ویو کارن
کارن: چون بابام زنگ زد برام بدو بدو داشتم
میرفتم خونه که ی ماشین نزیک بود بهم
بخوره که خدا بهم رحم کرد ترمز کرد مرده
سریع رفتم خونه زنگ درو زدم مامانم برام
باز کرد
کارن: چی شدع؟ چرا گفتی بیام خونع اتفاقی
برای بابا افتادع؟؟
مامان: نع این پول رو بگیر برو ی لباس خیلی قشنگ و دارک بگیر
کارن: چرا چخبره اینجا؟
مامان: کاری گفتم رو فقط بکن برو برو
کارن: باش
کارن: رفتم ی فروشگاه اونجا دوستم کار میکرد
کمینل: چیشدع؟
کارن: نمیدونم مامانم گفت سریع بیام ی لباس بگیرم
کیمنل : چی چیزی شدع حالا بیا این لباس رو بگیر این خیلی دارکع
کارن: باش چند تومنع؟
کیمنل : گمشو فقط همینو بگیر منو تو از بچه کی باهم دوستیم
کارن: آخ نمیش۰۰۰۰
کمینل: گمشو
کارن: باش لباسو بدع وقتی کمینل لباسو آورد چشمام برق زد وایییی خیلیییی خوشگل بود( لباس اسلاید دوم),
کارن: سریع لباسو گرفتم رفتم خونه
کارن: مامان این لباس خوبع؟
مامان: ارع،
کارن: خوب برای چی گفتی اینو بخرم ؟
مامان: خاستگار داری
کارن: چ چی؟
مامان: بدو برو آرایش کن
کارن: نه ترو خدا مامان
مامان: روی اعصاب من راه نرو دختر برو الان خاستگار میاد
کارن: نه ترو خداااا هقققق هققق مامان خواهش میکنم
بابا: ی شرط داره
کارن: هرچی باشه قبول میکنم
بابا: باید بری قمار باز بکنیم اگع بردی که ازدواج نمیکنی اگه باختی ازدواج میکنی ؟؟
کارن: قمار؟؟ باش ساعت چند؟
بابا: نیم ساعت دیگه هستش
کارن: باش
کارن: ۱۰ دقیقه هست گذشته سریع رفتم تاکسی گرفتم رفتم به همتون آدرس
کارن: همینجوری داشتم میرفتم بغضم خفم میکرد اگه میباختم باید ازدواج میکردم
کارن: همینجوری داشتم میرفتم که ساعتو دیدم الان ساعت ۹, شدع بود
کارن: سریع رفتم رفتم که درو باز کنم میترسیدم آب دهنمو قورت دادم و درو باز کردم
کارن: رفتم نشستم سرمو بالا آوردم که دیدم۰۰۰۰۰۰۰۰۰
۱۷.۱k
۲۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.