مهتاب من
مهتاب من
⭐⭐⭐⭐⭐⭐
#مهتاب:لباسم خوبه،امیدوارم معلم گیر نده
#لونا:بدو باید بریم یک جایی(دست مهتاب رو می گیره میکشه)
#مهتاب:عه کجا میریم نکش
#وضعیت:سوزی داخل انبار داره گریه می کنه و لونا و مهتاب پیداش می کنند
#لونا:چیشده؟؟
#مهتاب:چرا گریه می کنی؟
#سوزی:چیزی نشده
#لونا:چرا شده لیلی برات قلدری می کنه من که زدم بهت قطعا برات اتفاقی افتاده
#سوزی:اون تهدیدم کرد اگه به مدیر بگم اخراجم می کنن
#مهتاب:کی؟لیلی؟
#سوزی:آره
#لونا:اول مهتاب بعد من حالا تو میکشم،شاید نتونی به مدیر بگی ولی همیشه آندره هست
#لونا:من میرم این دختررو بکشم،مهتاب تو هم برو سراغ آندره(رفت)
#مهتاب:سلام آقای آندره
#آندره:سلام مهتاب خانم
#مهتاب:راستش امروز لیلی رو لباس من قهوه ریخت
#آندره:بله می دونم برای همین بهش گفتم بیاد کمکتون لباستون رو تمیز کنه
#مهتاب:اما موضوع این نیست لیلی حتی به لونا گفت دماغو و سوزی رو تهدید کرد
#آندره:پس خیلی زیاده روی کرده،من باید برم پیشش اگر می خوای تو هم بیا(رفت)
#مهتاب:عه صبر کن منم بیام
#وضعیت:لیلی و لونا دارن موی هم رو می کشند
#آندره:لیلی!!(بلند)
#لیلی:عه آندره😧(تعجب)
#بهت:هشدار دادم اما دیگه کار از هشدار هم گذاشته،هشدار من برای قلدری بود ولی تو هم تهدید کردی و هم بقیه رو به اسم بد صدا کردی
#آندره:اگر تا هفته ی دیگه ببینم دوباره پاتو از گیلیمت دراز تر کردی تموم
#لیلی:باشه،یعنی بخشیدی؟؟
#آندره:آره ولی فقط این بار که بار آخره
#لیلی:باشه😁😁
#آندره:فکر تو کلت نیاد که عاشقت شدم
#لیلی:اَه باشه😒
⭐پایان پارت ۶⭐
⭐⭐⭐⭐⭐⭐
#مهتاب:لباسم خوبه،امیدوارم معلم گیر نده
#لونا:بدو باید بریم یک جایی(دست مهتاب رو می گیره میکشه)
#مهتاب:عه کجا میریم نکش
#وضعیت:سوزی داخل انبار داره گریه می کنه و لونا و مهتاب پیداش می کنند
#لونا:چیشده؟؟
#مهتاب:چرا گریه می کنی؟
#سوزی:چیزی نشده
#لونا:چرا شده لیلی برات قلدری می کنه من که زدم بهت قطعا برات اتفاقی افتاده
#سوزی:اون تهدیدم کرد اگه به مدیر بگم اخراجم می کنن
#مهتاب:کی؟لیلی؟
#سوزی:آره
#لونا:اول مهتاب بعد من حالا تو میکشم،شاید نتونی به مدیر بگی ولی همیشه آندره هست
#لونا:من میرم این دختررو بکشم،مهتاب تو هم برو سراغ آندره(رفت)
#مهتاب:سلام آقای آندره
#آندره:سلام مهتاب خانم
#مهتاب:راستش امروز لیلی رو لباس من قهوه ریخت
#آندره:بله می دونم برای همین بهش گفتم بیاد کمکتون لباستون رو تمیز کنه
#مهتاب:اما موضوع این نیست لیلی حتی به لونا گفت دماغو و سوزی رو تهدید کرد
#آندره:پس خیلی زیاده روی کرده،من باید برم پیشش اگر می خوای تو هم بیا(رفت)
#مهتاب:عه صبر کن منم بیام
#وضعیت:لیلی و لونا دارن موی هم رو می کشند
#آندره:لیلی!!(بلند)
#لیلی:عه آندره😧(تعجب)
#بهت:هشدار دادم اما دیگه کار از هشدار هم گذاشته،هشدار من برای قلدری بود ولی تو هم تهدید کردی و هم بقیه رو به اسم بد صدا کردی
#آندره:اگر تا هفته ی دیگه ببینم دوباره پاتو از گیلیمت دراز تر کردی تموم
#لیلی:باشه،یعنی بخشیدی؟؟
#آندره:آره ولی فقط این بار که بار آخره
#لیلی:باشه😁😁
#آندره:فکر تو کلت نیاد که عاشقت شدم
#لیلی:اَه باشه😒
⭐پایان پارت ۶⭐
۱.۷k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.