رمان دل بی قرار من 🫀🙃 پارات 4

رفتم پایین پیش امیر با خوش حالی خنده
دیانا:امیررررررررررر با داد
امیر بچم بیچاره خواب بود
امیر:هااااااااااا ترسیدم چیه
دیانا:ارسلان بهم گفت
امیر:چیرو
دیانا:داشتی باهاش حرف می‌زدی بعد از ظهری
امیر:اها خدا رو شکر من میرم بخوابم
دیانا:باش
دیانا:راستی امیر
امیر:ها
دیانا:نیکا می‌دونه
امیر:اره
دیانا:اوکیه
رفتم به نیکا هم گفتم
نیکا:خوب دیگه مشکلی باهم ندارین
دیانا:نوچ
نیکا:بیا بریم خرید من حوصلم سر رفت
دیانا:من برم حاضر شم الان میام سویچ ماشین ارسلانم میگیرم بریم
نیکا:اولم زود باش تا شب نشده دومن برو ببین اجازه میده اصلا
دیانا:اجازه میده
نیکا:برو برو برو زود باش
رفتم تو اتاق ستین پوشیدم با شلوارک ابی خز دار با یک لی بلند رو ستینم پوشیدم
دیانا:ارسلان
ارسلان:جان دلم
دیانا:سویچ ماشینتون میدی با نیکا بریم خرید
دیانا رانندگی بلد بود ارسلان بهش یاد داده بود
ارسلان:اونجا اویزونه بگیر برو
دیانا:مرسی با خوشحالی ،رفتم گونشو بوسیدم
ارسلان:اینجوری دلبری میکنی میخورمتا
اخمو شدم
ارسلان:حالا اخم نکن
بوسیدتم

#اردیا
#رمان_اردیا
#اردیا_کیوت

اینم از رمان امشب یکی دیگه میزارم تا پنجشنبه جمعه بعد
بای بای
دیدگاه ها (۴)

دختر نازم چقدر نانازی تو اخه✨✨✨🥺

دخترمح 🥺✨🥺✨🥂

میچرخم مثل پرگار🥺💜✨

پست عسل🍯

رمان بغلی من پارت ۶۶دیانا: از خواب بیدار شدم بدنم کوفته بود ...

🧸Shadow of Love{part 4} 🦋× وایییی باورم نمیشه .... خالمهه .....

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟖عشق مافیا چند روز بعد ویو یونا میدونم دارم به جونگ کوک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط