پارت ۷ فصل ۱
پارت ۷_فصل ۱
جولی حالا در سکوت به حرفام گوش میداد ادامه دادم: بعد از اون کشتار همه زرد پوستا رو قاتل روانی دیوانه دونستن سر همین شایعات کلانتر بعد از واتسون...و قبل از تو دست به اذیت و به بردگی گرفتن بچه ها زدن هر دو سرنوشت بدی داشتن و به دلایل مختلفی مثل تصادف و پرت شدن از ارتفاع جونشون رو از دست دادن همه اینا ظاهری غیر عمدی داره اما مطمئن باش پشت هر دو اونها یک نفر بوده...یکی که به خونشون تشنه بوده و با یک تروریست روانی که به جای اوباما گیر داده به دو کلانتر لس آنجلس...کدومشون منطقی تره؟
به وضوح میتونستم احساس کنم که بهش فکر میکنه ادامه دادم: جولی کالینز...میدونی که توی موقعیت بدی هستی! به جای ادعا ازش بترس...یروزی باهاشون مواجه میشی
جولی لبخندی ساختگی زد و نزدیک شد: خب اگه حدس من درست باشه تعداد زرد پوست های این اطراف انگشت شماره میتونم بگم حدودا ده دوازده نفر...
حرفش رو قطع کردم: اما نمیتونی بی دلیل اونا رو بکشی...اونا هنوز هیچکاری نکردن...
نفسش رو بیرون داد و ادامه داد: خب...من فقط حواسم بهشون هست...اگه نظریه من درست باشه این یک نفر نیست که قتل میکنه بلکه هر کدوم یک نفر رو کشتن و این یک جور رد گم کنیه که قاتل واتسون قاتل کاب نیست خب...قاتل من کی میتونه باشه؟ باید مراقب خودم باشم نه؟
لبخندی سرد زدم: دلم نمیخواد من باشم
خندید و قهوه و پای سیبش رو جلوی من گذاشت و عقب رفت: پسر خوبی هستی! همینطور...به پاک بودنت ادامه بده.
به قهوه ای که رد رژ لبش روش افتاده بود و پای سیب دست نخوردش نگاه کردم جولی پشتش رو کرد و رفت سمت در و اونو باز کرد قبل از اینکه بیرون بره سرم رو بالا آوردم و با لحنی مرموز اضافه کردم: اینکه دلم نمیخواد اینکارو بکنم دلیل نمیشه نتونم!
این یک تیر بود که به حدف خورد سفید پوستا با طعنه و به رخ کشیدن خودشون سعی میکنن ماجرا رو به نفع خودشون تموم کنن سیاه پوستا با زور و بازو و ما زرد ها...با باور حقیقت
به وضوح میدیدم که کلانتر پر مدعای لس آنجلس ترسیده...این اولین پیروزی من بر علیهش بود لبخندی در ظاهر گرم و گول زننده زد و به آرومی گفت: امیدوارم نظرت عوض نشه
نظراتتون واسم خیلی خیلی مهمه پس حتما نظر بدین
جولی حالا در سکوت به حرفام گوش میداد ادامه دادم: بعد از اون کشتار همه زرد پوستا رو قاتل روانی دیوانه دونستن سر همین شایعات کلانتر بعد از واتسون...و قبل از تو دست به اذیت و به بردگی گرفتن بچه ها زدن هر دو سرنوشت بدی داشتن و به دلایل مختلفی مثل تصادف و پرت شدن از ارتفاع جونشون رو از دست دادن همه اینا ظاهری غیر عمدی داره اما مطمئن باش پشت هر دو اونها یک نفر بوده...یکی که به خونشون تشنه بوده و با یک تروریست روانی که به جای اوباما گیر داده به دو کلانتر لس آنجلس...کدومشون منطقی تره؟
به وضوح میتونستم احساس کنم که بهش فکر میکنه ادامه دادم: جولی کالینز...میدونی که توی موقعیت بدی هستی! به جای ادعا ازش بترس...یروزی باهاشون مواجه میشی
جولی لبخندی ساختگی زد و نزدیک شد: خب اگه حدس من درست باشه تعداد زرد پوست های این اطراف انگشت شماره میتونم بگم حدودا ده دوازده نفر...
حرفش رو قطع کردم: اما نمیتونی بی دلیل اونا رو بکشی...اونا هنوز هیچکاری نکردن...
نفسش رو بیرون داد و ادامه داد: خب...من فقط حواسم بهشون هست...اگه نظریه من درست باشه این یک نفر نیست که قتل میکنه بلکه هر کدوم یک نفر رو کشتن و این یک جور رد گم کنیه که قاتل واتسون قاتل کاب نیست خب...قاتل من کی میتونه باشه؟ باید مراقب خودم باشم نه؟
لبخندی سرد زدم: دلم نمیخواد من باشم
خندید و قهوه و پای سیبش رو جلوی من گذاشت و عقب رفت: پسر خوبی هستی! همینطور...به پاک بودنت ادامه بده.
به قهوه ای که رد رژ لبش روش افتاده بود و پای سیب دست نخوردش نگاه کردم جولی پشتش رو کرد و رفت سمت در و اونو باز کرد قبل از اینکه بیرون بره سرم رو بالا آوردم و با لحنی مرموز اضافه کردم: اینکه دلم نمیخواد اینکارو بکنم دلیل نمیشه نتونم!
این یک تیر بود که به حدف خورد سفید پوستا با طعنه و به رخ کشیدن خودشون سعی میکنن ماجرا رو به نفع خودشون تموم کنن سیاه پوستا با زور و بازو و ما زرد ها...با باور حقیقت
به وضوح میدیدم که کلانتر پر مدعای لس آنجلس ترسیده...این اولین پیروزی من بر علیهش بود لبخندی در ظاهر گرم و گول زننده زد و به آرومی گفت: امیدوارم نظرت عوض نشه
نظراتتون واسم خیلی خیلی مهمه پس حتما نظر بدین
۴.۳k
۱۹ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.