معجزه
معجزه
p¹
(راستی بچه ها سن هارو یادم رفت بگم جیمین۱۸ هانول۱۷ سوجین۱۷)
ویو جیمین
لبهی پرتگاه ایستاده بودم و به حرفای خانوادم که توسط همشون تحقیر و طرد شدم فکر میکردم
فلش بک
مامان جیمین: واقعا باورم نمیشه تو پسرمی(داد)
جیمین:مگه آیدل شدن مشکلش چیههه(داد)
بابا جیمین:(زدش)با مادرت درست حرف بزن آیدل شدن مشکلی نداره؟یکم از برادرت یاد میگرفتی بهتر نبود دیگه از دستت خسته شدیم(داد)
جیمین:اگه خسته شدین میتونین بندازینم بیرون این حرفو من باید بزنم نه شماهاا
(بعد از کلی دعوا جر و بحث جیمین و از خونه انداختن بیرون)
پایان فلش بک
ویو جیمین
باورم نمیشه انداختنم بیرون هرچیم باشه من بچشونم دیگه نمیکشم از زندگیم خسته شدم
(جیمین لبهی پرتگاه ایستاده بود و جدی جدی قصد خودکشی داشت همینطور قدم برمیداشت جلو تر تا اینکه..
ویو هانول
روی پل داشتم قدم میزدم که یک نفرو دیدم که لبهی پل وایساده و جلو و جلو تر میره سریع رفتم سمتش
هانول:عهه اقا چیکار میکنینننن خطرناکه بیاین پایین
جیمین:ولم کن میخوام خودمو خلاص کنمم
هانول:ینی چیییی میگم خطرناکه دنیا ارزش اینو نندارهه هرچیم باشه نباید خودکشی کنی
(بعد از مدتی هانول تونست جیمین و روی یه صندلی بنشونه)
هانول:بیا بخور برات آب گرفتم
جیمین:ممنون
هانول:این چه کاری بود واقعا ارزش اینو داره
جیمین:وقتی نمیدونی چیشده چرا میگی ارزش نداره
هانول:هرچیم شده باشه بازم ارزش نداره فک کردی الان خودتو از اونجا پرت میکردی پایین راحت میشدی اگه پرت میکردی معلوم نبود میمردی یا نه فقد درد میکشیدی خودکشی کاری رو درست نمیکنه تورم خلاص نمیکنه بیشتر عذاب میکشی
جیمین:اگه خانوادت طردت میکردن و از خونشون مینداختنت بیرون فقد بخاطرع علاقت اینا و نمیگفتی
هانول:خانوادت طردت کردن؟؟(تعجب)
جیمین:اوهوم(بغض)
هانول:شایدم درکت کردم تو از جا میدونی
جیمین:طردت کردن؟؟
هانول:ایکاش میکردن حداقل میتونستم ببینمشون توی ۱۵سالگیم تصادف کردن و تنهام گذاشتن و با ارثی که بم رسیده دارم تنها زندگی میکنم البته تنهای تنها هم نیستم اجوما بام زندگی میکنه حاضر بودم هرچی پول بم ارث رسیده رو از دست بدم ولی یبار دیگم شده ببینمشون
جیمین:.....
هانول:منم قصد خودکشی داشتم ولی بعد فهمیدم ارزششو ندارع باید زندگی کنم از من بدبخت تر هم هست (همین جور اشکاش داره میریزه)خلاصههه ارزششو ندارع(اشکاشو پاک کرد)
جیمین:اوم..
هانول:گفتی از خونه انداختنت بیرون؟؟
جیمین:اوهوم
هانول:میخوای بیای خونه من؟
جیمین:هاااا؟
هانول:خونه من!بیا دیگههه
جیمین:......
.........................................................................
پارت اولللل حمایت کنیننن
حمایت:انرژی و انگیزه برای پارت های دیگه ♥️
p¹
(راستی بچه ها سن هارو یادم رفت بگم جیمین۱۸ هانول۱۷ سوجین۱۷)
ویو جیمین
لبهی پرتگاه ایستاده بودم و به حرفای خانوادم که توسط همشون تحقیر و طرد شدم فکر میکردم
فلش بک
مامان جیمین: واقعا باورم نمیشه تو پسرمی(داد)
جیمین:مگه آیدل شدن مشکلش چیههه(داد)
بابا جیمین:(زدش)با مادرت درست حرف بزن آیدل شدن مشکلی نداره؟یکم از برادرت یاد میگرفتی بهتر نبود دیگه از دستت خسته شدیم(داد)
جیمین:اگه خسته شدین میتونین بندازینم بیرون این حرفو من باید بزنم نه شماهاا
(بعد از کلی دعوا جر و بحث جیمین و از خونه انداختن بیرون)
پایان فلش بک
ویو جیمین
باورم نمیشه انداختنم بیرون هرچیم باشه من بچشونم دیگه نمیکشم از زندگیم خسته شدم
(جیمین لبهی پرتگاه ایستاده بود و جدی جدی قصد خودکشی داشت همینطور قدم برمیداشت جلو تر تا اینکه..
ویو هانول
روی پل داشتم قدم میزدم که یک نفرو دیدم که لبهی پل وایساده و جلو و جلو تر میره سریع رفتم سمتش
هانول:عهه اقا چیکار میکنینننن خطرناکه بیاین پایین
جیمین:ولم کن میخوام خودمو خلاص کنمم
هانول:ینی چیییی میگم خطرناکه دنیا ارزش اینو نندارهه هرچیم باشه نباید خودکشی کنی
(بعد از مدتی هانول تونست جیمین و روی یه صندلی بنشونه)
هانول:بیا بخور برات آب گرفتم
جیمین:ممنون
هانول:این چه کاری بود واقعا ارزش اینو داره
جیمین:وقتی نمیدونی چیشده چرا میگی ارزش نداره
هانول:هرچیم شده باشه بازم ارزش نداره فک کردی الان خودتو از اونجا پرت میکردی پایین راحت میشدی اگه پرت میکردی معلوم نبود میمردی یا نه فقد درد میکشیدی خودکشی کاری رو درست نمیکنه تورم خلاص نمیکنه بیشتر عذاب میکشی
جیمین:اگه خانوادت طردت میکردن و از خونشون مینداختنت بیرون فقد بخاطرع علاقت اینا و نمیگفتی
هانول:خانوادت طردت کردن؟؟(تعجب)
جیمین:اوهوم(بغض)
هانول:شایدم درکت کردم تو از جا میدونی
جیمین:طردت کردن؟؟
هانول:ایکاش میکردن حداقل میتونستم ببینمشون توی ۱۵سالگیم تصادف کردن و تنهام گذاشتن و با ارثی که بم رسیده دارم تنها زندگی میکنم البته تنهای تنها هم نیستم اجوما بام زندگی میکنه حاضر بودم هرچی پول بم ارث رسیده رو از دست بدم ولی یبار دیگم شده ببینمشون
جیمین:.....
هانول:منم قصد خودکشی داشتم ولی بعد فهمیدم ارزششو ندارع باید زندگی کنم از من بدبخت تر هم هست (همین جور اشکاش داره میریزه)خلاصههه ارزششو ندارع(اشکاشو پاک کرد)
جیمین:اوم..
هانول:گفتی از خونه انداختنت بیرون؟؟
جیمین:اوهوم
هانول:میخوای بیای خونه من؟
جیمین:هاااا؟
هانول:خونه من!بیا دیگههه
جیمین:......
.........................................................................
پارت اولللل حمایت کنیننن
حمایت:انرژی و انگیزه برای پارت های دیگه ♥️
۳۹۶
۳۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.