کوک سمت کشو رفت و بازش کرد و وسایل کی برای شکنجه لارا می
کوک سمت کشو رفت و بازش کرد و وسایل کی برای شکنجه لارا میخواست رو توی دستش گرفت
لارا با دیدن چاقوی که روش طرف شیر طلایی حک شده و شلاق نازک و گگ میدونست کارش تمومه
+ کوک ت.. تو نمیتونی اینکارو کنی لطفا به خودت بیا
همزمان که گریه میکرد کلمات رو به زبون میآورد
- بهت گفته بودم کسی غیر از من حق نگاه کردن به بدنت و یا حتی لمس کرنتو نداره ولی تو با همچین لباسی فاکی فرار کردی و حتی بادیگارد ها بدنتو دیدن
طبیعیه کوک دلش نمیخواست بدن معشوقه اش رو کسی دید بزنه همیشه به لارا میگفت وقتی خونه ام لباسهای بازتو برای من بپوش تا فقط من نظاره گر بدن زیبا و سفیدت باشم اون فرد سادیسمی بود نمیتونست ببینه معشوقه اش فرار کرده و یا اونو نمیخواد هر جوری شده باید کامل مال خودش باشه حتی به قیمت زندانی کردنش توی خونه
+ کو..کوک آروم باش لطفا میدونی من تحمل درد رو ندارم
- میدونی با این چاقو میخوام چیکار کنم
لارا که سکوت کرده بود لب زد :
- میخوام رو بدنت اسمم رو حک کنم تا همه بفهمن تو به چه کسی تعلق داری و هر جا دیدنت تو رو یک راست بیارن پیش خودم
آره تعجبی هم نداره کل کشور میدونستن جونگ کوک چه کسیه یک روانی مافیا کا کارش قاچاق مواد و اعضای بدن. و اسلحه هست و با هرزه های وارد رابطه میشع
+ م..من
کوک سمتش اومد و انگشت اشاره اش رو روی لب های لروزن لارا گذاشت
-هیس .. نمیخوام صداتو بشنوم چون اون موقع تضمینی نیست بزارم زنده بمونی ...
اینو گفت و چاقو رو روی بازوی دخترک کشید لارا دیگ تحمل نداشت کوک با بیرحمی اون چاقو رو روی بازو های ظریف اون دختر میکشید و لارا فقط میتونست جیغ بزنه و ازش خواهش کنه که تمومش کنه
- میبینی این تقاص کارته دختر لجباز و باید یاد بگیری دیگ از دست ددیت فرار نکنی
لارا به شدت درد داشت جای اون چاقو داشت بند بند وجودش رو آتیش میزد و فقط میتونست گریه کنه
- هوم.. عالی شد نه..
پوزخندی زد
رو بازوهاش حک کرد
<jk>
اسم خودش رو زد تا همه مردم با دیدن اون دختر حتی از یک کیلومتریش هم رد نشن
گریه های لارا که براش اهمیتی نداشت گگ رو برداشت و اون رو وارد دهنش کرد تا خفه بشه
- این تازه شروعشه بیبی حالا حالا ها باهات کار دارم
ادامه دارد
کامنت بنویسید و حمایت کنید لیتل های من🥺
لارا با دیدن چاقوی که روش طرف شیر طلایی حک شده و شلاق نازک و گگ میدونست کارش تمومه
+ کوک ت.. تو نمیتونی اینکارو کنی لطفا به خودت بیا
همزمان که گریه میکرد کلمات رو به زبون میآورد
- بهت گفته بودم کسی غیر از من حق نگاه کردن به بدنت و یا حتی لمس کرنتو نداره ولی تو با همچین لباسی فاکی فرار کردی و حتی بادیگارد ها بدنتو دیدن
طبیعیه کوک دلش نمیخواست بدن معشوقه اش رو کسی دید بزنه همیشه به لارا میگفت وقتی خونه ام لباسهای بازتو برای من بپوش تا فقط من نظاره گر بدن زیبا و سفیدت باشم اون فرد سادیسمی بود نمیتونست ببینه معشوقه اش فرار کرده و یا اونو نمیخواد هر جوری شده باید کامل مال خودش باشه حتی به قیمت زندانی کردنش توی خونه
+ کو..کوک آروم باش لطفا میدونی من تحمل درد رو ندارم
- میدونی با این چاقو میخوام چیکار کنم
لارا که سکوت کرده بود لب زد :
- میخوام رو بدنت اسمم رو حک کنم تا همه بفهمن تو به چه کسی تعلق داری و هر جا دیدنت تو رو یک راست بیارن پیش خودم
آره تعجبی هم نداره کل کشور میدونستن جونگ کوک چه کسیه یک روانی مافیا کا کارش قاچاق مواد و اعضای بدن. و اسلحه هست و با هرزه های وارد رابطه میشع
+ م..من
کوک سمتش اومد و انگشت اشاره اش رو روی لب های لروزن لارا گذاشت
-هیس .. نمیخوام صداتو بشنوم چون اون موقع تضمینی نیست بزارم زنده بمونی ...
اینو گفت و چاقو رو روی بازوی دخترک کشید لارا دیگ تحمل نداشت کوک با بیرحمی اون چاقو رو روی بازو های ظریف اون دختر میکشید و لارا فقط میتونست جیغ بزنه و ازش خواهش کنه که تمومش کنه
- میبینی این تقاص کارته دختر لجباز و باید یاد بگیری دیگ از دست ددیت فرار نکنی
لارا به شدت درد داشت جای اون چاقو داشت بند بند وجودش رو آتیش میزد و فقط میتونست گریه کنه
- هوم.. عالی شد نه..
پوزخندی زد
رو بازوهاش حک کرد
<jk>
اسم خودش رو زد تا همه مردم با دیدن اون دختر حتی از یک کیلومتریش هم رد نشن
گریه های لارا که براش اهمیتی نداشت گگ رو برداشت و اون رو وارد دهنش کرد تا خفه بشه
- این تازه شروعشه بیبی حالا حالا ها باهات کار دارم
ادامه دارد
کامنت بنویسید و حمایت کنید لیتل های من🥺
۵.۰k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.