پارت ۲۳
پارت ۲۳
کوک از پرستار اجازه گرفت و رفت داخل و دیدن اینکه فرشته کوچولوش روی تخت با اون همه دستگاه بود براش خیلی سخت بود بغض وحشتناکی توی گلوش بود رفت و کنارش نشست اون دستگاه که نشون میداد قلبش درست میزنه صداش میومد کوک: فرشته کوچولوم نمیخوای بیدار شی؟ دلم برات تنگ شده ( با بغض)
که یهو کوک حس کرد انگشت لیسا تکون خورد
کوک از پرستار اجازه گرفت و رفت داخل و دیدن اینکه فرشته کوچولوش روی تخت با اون همه دستگاه بود براش خیلی سخت بود بغض وحشتناکی توی گلوش بود رفت و کنارش نشست اون دستگاه که نشون میداد قلبش درست میزنه صداش میومد کوک: فرشته کوچولوم نمیخوای بیدار شی؟ دلم برات تنگ شده ( با بغض)
که یهو کوک حس کرد انگشت لیسا تکون خورد
۱.۲k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.