او یکزن سیودوم چیستا یثربی
#او_یکزن #سیودوم#چیستا_یثربی
نیکان به من خیره شد؛ترسیدم.گفتم:مثلا چه کاری؟گفت:تو دخترباهوشی هستی.گفتم:خب ؟گفت:صبح ما رو اینجا پیدا میکنن!
خودتم میدونی! سهراب یا اون دوستت چیستا؛ با هلکوپترهم شده؛ خودشونو به ما میرسونن ؛گفتم:خب چه بهتر!تو به کمک احتیاج داری، شاید من تنهایی نتونم! گفت:گوش کن نلی!من دوستت دارم؛ اما هنوز عاشقت نیستم؛ یعنی عاشق هیچکی نیستم! بعد ازرفتن پدر؛ یه جورایی؛ عشق؛ تو وجود من، مرد !گفتم: خب،پس چرا بم پیشنهاد ازدواج دادی؟گفت:الان نپرس! فقط با من بیا!گفتم:کجا؟گفت: پیش عاقد ده؛ یامیگم؛پسرش بیارتش اینجا ؛با چند تا شاهد خونگی خودشون.همین نزدیکن...اون عقدمون میکنه،قبل از اینکه اون دو تا رفیق دیوونه ت برسن یا علیرضای لعنتی؛ تو عشقو یادم بده! بذار اول عروسی کنیم،بعد بم بگو عاشقی چیه؟گفتم: چرا من؟عصبانی شد:صد بار گفتم هی سوال نکن ! کنترل خودش را به دست آورد.تو دختر با معرفتی هستی.قیافه تم دوست دارم.شیطون و لجباز!خل بودنتم قشنگه! من تو بد باتلاقی افتادم؛ فقط یه ازدواج میتونه منو نجات بده ؛ دخترای زیادی دور منن! میدونی؛ ولی من تو رو انتخاب کردم؛ چون مستقلی ؛رنج کشیده ای
ننر نیستی! فقط بگو آره! فردا که بیان؛مطمین باش نمیذارن! به چشمهایش نگاه کردم.چرا دوستش داشتم؟صداقت؛ کودکی و بدجنسی رابا هم داشت.اما درد کشیده بود!دلم رازدم به دریا: من با تو حس خوبی دارم؛حس داشتن یه دوست؛ اما نه شوهر هنوز ! باشه؛ولی منم شرط دارم؛ هم اجازه ی طلاقو باید به من بدی؛ هم تا وقتی من اجازه ندادم؛به من دست نمیزنی!گفت:باشه.مهریه ام چک سفید امضاء.
خوبه؟دیگه چی؟ فقط عجله کن! گفتم:قول؟گفت:قول مردونه! گفتم: نه؛ از مردونه ؛ زنونه ش خیری ندیدم؛همه رو مینویسیم؛امضا بااثر انگشت! گفت:مگه قانون مجلسه؟گفتم:مهمتر از اون! حالا این عاقد کجاست؟گفت: دارم بش زنگ میزنم.گوش کن! به هیچکس نمیگیم!حتی به دوستت چیستا؛ یا سهراب؛ یا حتی خونواده ت! اونا میدونن دخترشون درستو از غلط تشخیص میده...این یه رازه؛حتی علیرضانباید بفهمه؛ هیچکی! خبرنگارا؛مردم؛این فقط راز قلب ماست! عاقدم قابل اطمینانه.گفتم:باشه:فقط نمیفهمم چرا انقدر عجله ای و یواشکی؟ گفت:تو دردسری افتادم که راه حلش ازدواجه.
به هیچ دختری جز تو اعتماد ندارم ،اونا سریش میشن.واسه پول؛ تیپ یا شهرت؛ دورم میپلکن؛تو خودتی؛ حست واقعیه ! گفتم :این دردسر دامن منم میگیره؟گفت :نه؛ مربوط به منه؛ولی هر دو باید رازدار باشیم.اسممون امشب میره تو شناسنامه ی هم؛ تو دختر مستقلی هستی.مطلقه ای؛اجازه ت دست خودته؛اما فقط من و تو باید بدونیم که زن و شوهریم،نه هیچکس دیگه! خب؟
نیکان به من خیره شد؛ترسیدم.گفتم:مثلا چه کاری؟گفت:تو دخترباهوشی هستی.گفتم:خب ؟گفت:صبح ما رو اینجا پیدا میکنن!
خودتم میدونی! سهراب یا اون دوستت چیستا؛ با هلکوپترهم شده؛ خودشونو به ما میرسونن ؛گفتم:خب چه بهتر!تو به کمک احتیاج داری، شاید من تنهایی نتونم! گفت:گوش کن نلی!من دوستت دارم؛ اما هنوز عاشقت نیستم؛ یعنی عاشق هیچکی نیستم! بعد ازرفتن پدر؛ یه جورایی؛ عشق؛ تو وجود من، مرد !گفتم: خب،پس چرا بم پیشنهاد ازدواج دادی؟گفت:الان نپرس! فقط با من بیا!گفتم:کجا؟گفت: پیش عاقد ده؛ یامیگم؛پسرش بیارتش اینجا ؛با چند تا شاهد خونگی خودشون.همین نزدیکن...اون عقدمون میکنه،قبل از اینکه اون دو تا رفیق دیوونه ت برسن یا علیرضای لعنتی؛ تو عشقو یادم بده! بذار اول عروسی کنیم،بعد بم بگو عاشقی چیه؟گفتم: چرا من؟عصبانی شد:صد بار گفتم هی سوال نکن ! کنترل خودش را به دست آورد.تو دختر با معرفتی هستی.قیافه تم دوست دارم.شیطون و لجباز!خل بودنتم قشنگه! من تو بد باتلاقی افتادم؛ فقط یه ازدواج میتونه منو نجات بده ؛ دخترای زیادی دور منن! میدونی؛ ولی من تو رو انتخاب کردم؛ چون مستقلی ؛رنج کشیده ای
ننر نیستی! فقط بگو آره! فردا که بیان؛مطمین باش نمیذارن! به چشمهایش نگاه کردم.چرا دوستش داشتم؟صداقت؛ کودکی و بدجنسی رابا هم داشت.اما درد کشیده بود!دلم رازدم به دریا: من با تو حس خوبی دارم؛حس داشتن یه دوست؛ اما نه شوهر هنوز ! باشه؛ولی منم شرط دارم؛ هم اجازه ی طلاقو باید به من بدی؛ هم تا وقتی من اجازه ندادم؛به من دست نمیزنی!گفت:باشه.مهریه ام چک سفید امضاء.
خوبه؟دیگه چی؟ فقط عجله کن! گفتم:قول؟گفت:قول مردونه! گفتم: نه؛ از مردونه ؛ زنونه ش خیری ندیدم؛همه رو مینویسیم؛امضا بااثر انگشت! گفت:مگه قانون مجلسه؟گفتم:مهمتر از اون! حالا این عاقد کجاست؟گفت: دارم بش زنگ میزنم.گوش کن! به هیچکس نمیگیم!حتی به دوستت چیستا؛ یا سهراب؛ یا حتی خونواده ت! اونا میدونن دخترشون درستو از غلط تشخیص میده...این یه رازه؛حتی علیرضانباید بفهمه؛ هیچکی! خبرنگارا؛مردم؛این فقط راز قلب ماست! عاقدم قابل اطمینانه.گفتم:باشه:فقط نمیفهمم چرا انقدر عجله ای و یواشکی؟ گفت:تو دردسری افتادم که راه حلش ازدواجه.
به هیچ دختری جز تو اعتماد ندارم ،اونا سریش میشن.واسه پول؛ تیپ یا شهرت؛ دورم میپلکن؛تو خودتی؛ حست واقعیه ! گفتم :این دردسر دامن منم میگیره؟گفت :نه؛ مربوط به منه؛ولی هر دو باید رازدار باشیم.اسممون امشب میره تو شناسنامه ی هم؛ تو دختر مستقلی هستی.مطلقه ای؛اجازه ت دست خودته؛اما فقط من و تو باید بدونیم که زن و شوهریم،نه هیچکس دیگه! خب؟
۳.۰k
۰۵ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.