نفرت در برابر عشقی که بهت دارم
{{نفرت در برابر عشقی که بهت دارم}}
پارت 115
برای بار دوم صدای آلارم گوشیم به صدا درآمد
و با خابالودگی گوشیش رو برداشت و به ساعت نگاه کرد و با دیدن ساعت
اينکه ساعت ده روی تخت نشست و دستش روی شکمش گذاشت
ا،ت......
وای بازم دیر بیدار شدم کوچولو تو با من چیکار کردی
این خرس خوابآلو شدم ولی امروز روز مهمیه نمیتونم دیر کنم
از روی تخت بلند شد و آبی به دست و صورتش زد که خدمتکار وارد اوتاق شد
خدمتکار : خانم آرایشگرا آمدن منتظر شما هستن
ا،ت : باشه بگو بیان
جلوی میز آرایشش نشست و آرایشگران وارد اتاق شدن و بعد از تعظيم کوتاهی مشغول آرایش کردنش شدن
بعد از تموم شدن آرایشش موهایش را با گیره سفیدی بستن
و از روی صندلی بلند شد و به سمته لباس عروسی که توی اتاق بود رفت و با کمک آرایشگر لباسش رو پوشید و توره بلندی رو روی موهاش بست
و آرایشگرا از اتاق خارج شدن و ا،ت به سمته آینه قدی که توی اتاقش بود رفت که جونگکوک وارد اتاق شد ا،ت با لبخند به سمتش برگشت
و با دیدن ا،ت توی اون لباس عروس محو نگاهش میکرد و به
سمتش اومد و جلوش ایستاد
جونگکوک : خیلی خوشگل شدی ولی این لباس
جونگکوک نگاهش بهش انداخت و ادامه داد
جونگکوک : بايد براي شونه هاش تور میداشت اوت جوري خیلی بهتر میشد سره شونه هات زیادی معلوم
ا،ت که متوجه غیرتی شدن جونگکوک شده بود خنده ای کرد
ا،ت : چرا نکنه اینجوری بهم نمياد
جونگکوک به سمتش اومد دستاش رو گرفت
جونگکوک : چون خیلی بهت مياد نمیخوام کسی جوز من ترو ببینه
ا،ت : پس فکر کردی من میخوام تو اینجوری بری بیرون چرا انقدر خوشتیپ و جذابی
با این حرفه ا،ت هردو شروع به خندیدن کرد که جونگکوک بهش نزدیک شد و فاصله بینشون رو پر کرد بوسه پر احساس و طولانی روی پیشونیش گذاشت که همون لحضه صدای فردی متوقف اش کرد
یونگجه : ما که اومدیم هر کاری میکنید باید دست نگهدارید
جونگکوک ازش جدا شد و نگاهش رو به یونگجه تهیونگ و سوزونهوا جلوی در اتاق وایستاده بودن
جونگکوک : خروس بی محل.....
ا،ت با آرنجش به پهلوی جونگکوک زد که حرف اش قطع شد و با لبخند
روبه اونا کرد
ا،ت : بیایین تو
وارد اتاق شدن و سوزونهوا به سمته ا،ت آومد بغلش کرد و همینطور تهیونگ و یونگجه جونگکوک رو بغل کردن که سوزونهوا روبه ا،ت کرد
سوزونهوا : مثل فرشتها شدی خیلی برات خوشحالم
ا،ت : ممنونم تو هم خیلی خوشحال شدی
ا،ت نگاهش رفت سمته دست سوزونهوا که انگشتری توی انگشت بود
و با تعجب گفت
ا،ت : این چیه نکن شما
تهیونگ : درسته ما نامزد کردی..........ادامه دارد
پارت 115
برای بار دوم صدای آلارم گوشیم به صدا درآمد
و با خابالودگی گوشیش رو برداشت و به ساعت نگاه کرد و با دیدن ساعت
اينکه ساعت ده روی تخت نشست و دستش روی شکمش گذاشت
ا،ت......
وای بازم دیر بیدار شدم کوچولو تو با من چیکار کردی
این خرس خوابآلو شدم ولی امروز روز مهمیه نمیتونم دیر کنم
از روی تخت بلند شد و آبی به دست و صورتش زد که خدمتکار وارد اوتاق شد
خدمتکار : خانم آرایشگرا آمدن منتظر شما هستن
ا،ت : باشه بگو بیان
جلوی میز آرایشش نشست و آرایشگران وارد اتاق شدن و بعد از تعظيم کوتاهی مشغول آرایش کردنش شدن
بعد از تموم شدن آرایشش موهایش را با گیره سفیدی بستن
و از روی صندلی بلند شد و به سمته لباس عروسی که توی اتاق بود رفت و با کمک آرایشگر لباسش رو پوشید و توره بلندی رو روی موهاش بست
و آرایشگرا از اتاق خارج شدن و ا،ت به سمته آینه قدی که توی اتاقش بود رفت که جونگکوک وارد اتاق شد ا،ت با لبخند به سمتش برگشت
و با دیدن ا،ت توی اون لباس عروس محو نگاهش میکرد و به
سمتش اومد و جلوش ایستاد
جونگکوک : خیلی خوشگل شدی ولی این لباس
جونگکوک نگاهش بهش انداخت و ادامه داد
جونگکوک : بايد براي شونه هاش تور میداشت اوت جوري خیلی بهتر میشد سره شونه هات زیادی معلوم
ا،ت که متوجه غیرتی شدن جونگکوک شده بود خنده ای کرد
ا،ت : چرا نکنه اینجوری بهم نمياد
جونگکوک به سمتش اومد دستاش رو گرفت
جونگکوک : چون خیلی بهت مياد نمیخوام کسی جوز من ترو ببینه
ا،ت : پس فکر کردی من میخوام تو اینجوری بری بیرون چرا انقدر خوشتیپ و جذابی
با این حرفه ا،ت هردو شروع به خندیدن کرد که جونگکوک بهش نزدیک شد و فاصله بینشون رو پر کرد بوسه پر احساس و طولانی روی پیشونیش گذاشت که همون لحضه صدای فردی متوقف اش کرد
یونگجه : ما که اومدیم هر کاری میکنید باید دست نگهدارید
جونگکوک ازش جدا شد و نگاهش رو به یونگجه تهیونگ و سوزونهوا جلوی در اتاق وایستاده بودن
جونگکوک : خروس بی محل.....
ا،ت با آرنجش به پهلوی جونگکوک زد که حرف اش قطع شد و با لبخند
روبه اونا کرد
ا،ت : بیایین تو
وارد اتاق شدن و سوزونهوا به سمته ا،ت آومد بغلش کرد و همینطور تهیونگ و یونگجه جونگکوک رو بغل کردن که سوزونهوا روبه ا،ت کرد
سوزونهوا : مثل فرشتها شدی خیلی برات خوشحالم
ا،ت : ممنونم تو هم خیلی خوشحال شدی
ا،ت نگاهش رفت سمته دست سوزونهوا که انگشتری توی انگشت بود
و با تعجب گفت
ا،ت : این چیه نکن شما
تهیونگ : درسته ما نامزد کردی..........ادامه دارد
- ۱۷.۴k
- ۲۳ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط