part18
part18
پرش زمانی به خونه
سوهو:هوراااااااااااا گل زدمممم
جونگ کوک:۲ به ۱ هستیم
سوهو:راس میگی اه راستی ات هم خیلی خوبه توps بگم بیاد
جونگ کوک:سوهو تو بازی بسکتبال رو بزار من برم صداش کنم
سوهو:اوههههه باشه
تق تق
جونگ کوک:میشه بیام تو
ات:بله بیا تو
جونگ کوک:واییی اینجا اتاقته ات خیلی خوبه
ات:عه جونگ کوک تویی
جونگ کوک:واییییییییییی این تویی چهقدر بچگیت ناز بودی البته الان هم خوشگل تری میشه یکی از عکساتو داشته باشم
ات:اههه باشه
جونگ کوک:مرسی
ات:چقدر دلم بغل خواست چرا (آروم)
ویو جونگ کوک
شنیدم ات آروم گفت دلم بغل میخواد و منم آروم از پشت بغلش کردم
ات:عه جونگ کوک چرا بغلم کردی
جونگ کوک:چون دوس دارم
ات: جونگ کوک من.........
سوهو:بچه ها بیاین دیگه(داد)
جونگ کوک:وایسا بیایم
ات:بسه برو پاین بیام
جونگ کوک:ولی من...
ات:عهههههه گفتم بسه برو بریم
جونگ کوک:هوف باشه اوسکلی ها
ات:اسم خودتو نزار رو من
ویو ادمینتون
ات و جونگ کوک همینطوری که داشتن از پله ها پاین با غر غر کردن ات لیز خورد و جونگ کوک بغلش گرفت
سوهو:واییییییییییی شما بهم چقدر میاین باورم نمیشه
ات:سوهو من کشتمت وایسا جونگ کوک ولم کن
جونگ کوک:ات آروم باش عهه یه چیزی هس گفت دیگه بچس
ات:بچه گوه خورد گف
جونگ کوک:خب راست میگه دیگه هوسو
ات:نشنیدم چیییییی هر دو تون رو میکشم
جونگ کوک:باشه اصلا ما خیلی غلط کردیم گوه خوردیم
ات:زهر مارررررررررر
جونگ کوک:بهت نمیاد عصبی باشی ها آروم
ات:واییییییییییی من گفتم حتما تو بهتری ولی توهم بدتر از داداشمممم
هاری:سلام هن ات این کیه چرا داد میکشی سوهو تو اینو میشناسییییییی
هوسو پشت هاری:جئون جونگ کوک اینجا چیکار میکنییییییییی
ات:هوسو تو پیش هاری چیکار میکنی
جونگ کوک:وایسین یه لحظه بیاین بشینیم توضیح بدین
هاری:فکر خوبه
ات:خب اول خانم هوسو باید بگه چخبره
هوسو:اول از همه سلام دوم من با هاری دوست هستم که خواهر ات هس که هاری منو مثل ات خواهر میدونه منم و گفتیم امروز بریم خونه هاری که هاری هم گفت سوهو و مامان بابا میرن عروسی منم بعدش میام تورو بر میدارم و ات هم با دوست قدیمیش قرار داره
هاری:خب خانم ات الان تو تعریف کن ایشون کی باشن
ات:خب ایشون همکلاسی من و هوسو هستش جئون جونگ کوک که من گفتم چون امروز تنها هستم بریم کمیک فروشی که تو کمیک فروشی
سوهو:ات بزار بقیشو من بگم من تو عروسی حوصلم سر رفت و مامان گف برو کمیک فروشی و سر گرم شو ما امشب نمیآیم فردا عصر میایم و منم اومدم کمیک فروشی که دیدم جونگ کوک گف اون کتاب رو برندار مال ما هستش منم دیدم عه ات از پشت در اومد و باهم آشنا شدیم و اومدیم خونه که psبزنیم بعد این دوتا داشتن از پله ها میومدن پاین
پرش زمانی به خونه
سوهو:هوراااااااااااا گل زدمممم
جونگ کوک:۲ به ۱ هستیم
سوهو:راس میگی اه راستی ات هم خیلی خوبه توps بگم بیاد
جونگ کوک:سوهو تو بازی بسکتبال رو بزار من برم صداش کنم
سوهو:اوههههه باشه
تق تق
جونگ کوک:میشه بیام تو
ات:بله بیا تو
جونگ کوک:واییی اینجا اتاقته ات خیلی خوبه
ات:عه جونگ کوک تویی
جونگ کوک:واییییییییییی این تویی چهقدر بچگیت ناز بودی البته الان هم خوشگل تری میشه یکی از عکساتو داشته باشم
ات:اههه باشه
جونگ کوک:مرسی
ات:چقدر دلم بغل خواست چرا (آروم)
ویو جونگ کوک
شنیدم ات آروم گفت دلم بغل میخواد و منم آروم از پشت بغلش کردم
ات:عه جونگ کوک چرا بغلم کردی
جونگ کوک:چون دوس دارم
ات: جونگ کوک من.........
سوهو:بچه ها بیاین دیگه(داد)
جونگ کوک:وایسا بیایم
ات:بسه برو پاین بیام
جونگ کوک:ولی من...
ات:عهههههه گفتم بسه برو بریم
جونگ کوک:هوف باشه اوسکلی ها
ات:اسم خودتو نزار رو من
ویو ادمینتون
ات و جونگ کوک همینطوری که داشتن از پله ها پاین با غر غر کردن ات لیز خورد و جونگ کوک بغلش گرفت
سوهو:واییییییییییی شما بهم چقدر میاین باورم نمیشه
ات:سوهو من کشتمت وایسا جونگ کوک ولم کن
جونگ کوک:ات آروم باش عهه یه چیزی هس گفت دیگه بچس
ات:بچه گوه خورد گف
جونگ کوک:خب راست میگه دیگه هوسو
ات:نشنیدم چیییییی هر دو تون رو میکشم
جونگ کوک:باشه اصلا ما خیلی غلط کردیم گوه خوردیم
ات:زهر مارررررررررر
جونگ کوک:بهت نمیاد عصبی باشی ها آروم
ات:واییییییییییی من گفتم حتما تو بهتری ولی توهم بدتر از داداشمممم
هاری:سلام هن ات این کیه چرا داد میکشی سوهو تو اینو میشناسییییییی
هوسو پشت هاری:جئون جونگ کوک اینجا چیکار میکنییییییییی
ات:هوسو تو پیش هاری چیکار میکنی
جونگ کوک:وایسین یه لحظه بیاین بشینیم توضیح بدین
هاری:فکر خوبه
ات:خب اول خانم هوسو باید بگه چخبره
هوسو:اول از همه سلام دوم من با هاری دوست هستم که خواهر ات هس که هاری منو مثل ات خواهر میدونه منم و گفتیم امروز بریم خونه هاری که هاری هم گفت سوهو و مامان بابا میرن عروسی منم بعدش میام تورو بر میدارم و ات هم با دوست قدیمیش قرار داره
هاری:خب خانم ات الان تو تعریف کن ایشون کی باشن
ات:خب ایشون همکلاسی من و هوسو هستش جئون جونگ کوک که من گفتم چون امروز تنها هستم بریم کمیک فروشی که تو کمیک فروشی
سوهو:ات بزار بقیشو من بگم من تو عروسی حوصلم سر رفت و مامان گف برو کمیک فروشی و سر گرم شو ما امشب نمیآیم فردا عصر میایم و منم اومدم کمیک فروشی که دیدم جونگ کوک گف اون کتاب رو برندار مال ما هستش منم دیدم عه ات از پشت در اومد و باهم آشنا شدیم و اومدیم خونه که psبزنیم بعد این دوتا داشتن از پله ها میومدن پاین
۱۳.۳k
۲۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.