خیلی زود عاشق هم شدیم مثل بیشتر عشق ها تقریبا بی دلیل

.
خیلی زود عاشق هم شدیم . مثل بیشتر عشق ها ، تقریبا بی دلیل.
یعنی ، حتی اگر دلیلی داشته باشد ، من دلیلش را بخاطر نمی آورم. تنها دلیلی که به خاطر می رسد انگشتان افسانه است.
من به طرز احمقانه ای ناگهان عاشق دست ها و انگشتهای او شدم.
در واقع اول انگشتهایش را دیدم و بعد صورتش را.
دست راستش را گذاشته بود روی پیشخان کتاب خانه و داشت با دست چپ چند تار مو را که روی گونه ی راستش افتاده بود زیر روسری اش می گذاشت.
همه ی این ها چند ثانیه بیشتر طول نکشید . حتی وقتی روسری اش را صاف کرد و دستش را پایین آورد و من می توانستم نیم رخش را ببینم، هنوز محو دست ها بودم.
داشتم فکر می کردم_ یعنی حس می کردم_ که این انگشت ها به خاطر ظرافت و زیبایی و انحنای نرم و معصومیت تا مرز تقدس شان شایسته ی دوست داشتن اند.
همان لحظه بود که عاشقش شدم.
.
مصطفی_مستور
___________________
.
دیدگاه ها (۲)

.‌بیا برگـــردیم من دلم برای 'دوستت دارم 'با طعم دویدن دنبال...

شبانه لباسم را روی پشت بام خانه شما پهن می کردمکنار پیرهن گل...

.در عکس هایش که برایم می فرستاد همیشه تنها بوددر خیابانپارکخ...

‌باید یکی باشد که ببینی دل توی دلش نیست که تو را به وقت هایی...

پارت چهاردهم!

black flower(p,332)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط