من اگر خسته و پیرم، که فدای سر تو
تو چرا پیر شدی، ای به فدای سر تو
منم آن مرغک پربسته که در کنج قفس
میکند ناله ی هجران به هوای سر تو
و تو آن نوگل مغرور، که هرگز نشنید
نغمه ی بلبل خوش، نغمه سرای سر تو
همچو پروانه عاشق همه عمرم به طواف
گرد آن شمع رخ و صحن و سرای سر تو
بر سرم آتش عشق و به لبم نام تو بود
دل بیچاره ی من، بی سر و پای سر تو
تو شدی پیر خود آزاریِ خود، اما من
داده ام عمر گران را، به بهای سر تو
مکن «آبان» دگر از بخت بد این بار، گله
رَوَد از آتش دل، شعله به جای سر تو
جواد نوری(آبان)
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.