«پارت ۱۴»
«پارت ۱۴»
کوک: یااااااا میدونی...هق....چقد ترسیدم
دنیز: ب...ببخشید داداش بیا بشین به این چیزا فک نکن
کوک: چطورفک نکنم ها
تهیونگ: یااااا کوک چی گفتم بهت
کوک: چی گفتی آها(اینکه تهیونگ عاشق دنیزه)
تهیونگ: پس اینجوری مث بچه ها نق نزن
کوک: چشم ارباب
دنیز: چی گفته بهت؟
کوک: ه.....هیچی
دنیز: که هیچی هااااا
تهیونگ: دنیز میشه بری تو اتاقت
دنیز: اما تازه داداشمو دیدم ها
تهیونگ: دوباره میبینیش حالا برو
دنیز: باش داداش بعدا میبینمت
کوک: باشه آجی خدافظ
«دنیز ویو»
رفتم بالا و تو اتاقم نشستم بعد از نیم ساعت تهیونگ خسته اومد بالا تو اتاق
دنیز: چی شد کوک رفت
تهیونگ: آره هوففف خستم میخوام برم حموم تو هم میای
دنیز: آره میام
تهیونگ: اگه چیزی شد عواقبش رو باید بپذیری
دنیز: ب....باشه
لخت شدم و رفتم داخل تهیومگ هم بعده من اومد آب رو رو ولرم تنظیم کردم و وان رو پر کردم رفتم داخل وان نشستم و تهیونگ هم اومد پشتم نشست من سرمو گذاشتم روی سینش که صدای تپش قلبش می اومد
دنیز: ت...تهیونگ
تهیونگ: هوم
دنیز: دلم....دلم برای لبات تنگ شده(بابا همین دیشب به فاک رفتی ها😐)
تهیونگ: منم همینطور بیب
لبام رو گذاشتم روی لباش و آروم میک زدم بعد از چند دقیقه نفس کم آوردم و ازش جدا شدم اومممم لباش خیلی شیرین بود
تهیونگ: اوممم بیبی لبات خیلی خوشمزن طعم توت فرنگی میدن
دنیز: لبای تو هم از دیشب خوشمزه تر شده طعم آلبالو میده
تهیونگ: بیبی
دنیز: هوم
تهیونگ: میدونی دلم الان چی میخواد
دنیز: آره اما فک نمیکنی دیشب کافی باشه خدا نکنه شاید یهو باردار بشما
تهیونگ: پس فردا شب تو حموم به حسابت میرسم
دنیز: باشه ددی اما الان بهش فک نکن
بعد نیم ساعت در اومدیم و لباس خواب پوشیدیم و خوابیدیم....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ☆♡☆ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اینم از پارت ۱۴😊
اگه تونستم امشب تا پارت ۱۶ میزارم❤😊
کوک: یااااااا میدونی...هق....چقد ترسیدم
دنیز: ب...ببخشید داداش بیا بشین به این چیزا فک نکن
کوک: چطورفک نکنم ها
تهیونگ: یااااا کوک چی گفتم بهت
کوک: چی گفتی آها(اینکه تهیونگ عاشق دنیزه)
تهیونگ: پس اینجوری مث بچه ها نق نزن
کوک: چشم ارباب
دنیز: چی گفته بهت؟
کوک: ه.....هیچی
دنیز: که هیچی هااااا
تهیونگ: دنیز میشه بری تو اتاقت
دنیز: اما تازه داداشمو دیدم ها
تهیونگ: دوباره میبینیش حالا برو
دنیز: باش داداش بعدا میبینمت
کوک: باشه آجی خدافظ
«دنیز ویو»
رفتم بالا و تو اتاقم نشستم بعد از نیم ساعت تهیونگ خسته اومد بالا تو اتاق
دنیز: چی شد کوک رفت
تهیونگ: آره هوففف خستم میخوام برم حموم تو هم میای
دنیز: آره میام
تهیونگ: اگه چیزی شد عواقبش رو باید بپذیری
دنیز: ب....باشه
لخت شدم و رفتم داخل تهیومگ هم بعده من اومد آب رو رو ولرم تنظیم کردم و وان رو پر کردم رفتم داخل وان نشستم و تهیونگ هم اومد پشتم نشست من سرمو گذاشتم روی سینش که صدای تپش قلبش می اومد
دنیز: ت...تهیونگ
تهیونگ: هوم
دنیز: دلم....دلم برای لبات تنگ شده(بابا همین دیشب به فاک رفتی ها😐)
تهیونگ: منم همینطور بیب
لبام رو گذاشتم روی لباش و آروم میک زدم بعد از چند دقیقه نفس کم آوردم و ازش جدا شدم اومممم لباش خیلی شیرین بود
تهیونگ: اوممم بیبی لبات خیلی خوشمزن طعم توت فرنگی میدن
دنیز: لبای تو هم از دیشب خوشمزه تر شده طعم آلبالو میده
تهیونگ: بیبی
دنیز: هوم
تهیونگ: میدونی دلم الان چی میخواد
دنیز: آره اما فک نمیکنی دیشب کافی باشه خدا نکنه شاید یهو باردار بشما
تهیونگ: پس فردا شب تو حموم به حسابت میرسم
دنیز: باشه ددی اما الان بهش فک نکن
بعد نیم ساعت در اومدیم و لباس خواب پوشیدیم و خوابیدیم....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ☆♡☆ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اینم از پارت ۱۴😊
اگه تونستم امشب تا پارت ۱۶ میزارم❤😊
۲۰.۸k
۲۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.