دستهایت راز عجیبی است

دست‌هایت راز عجیبی است
وقتی بدون هیچ شعله‌ای
در اوج زمستان
دست‌هایم را در خود به آتش می‌کشند!

وجودت نمی‌دانم چیست، اما می‌دانم
قادر است فصل‌ها را تغییر دهد..
وقتی که زیر اشعه‌ی سوزاننده‌ی آفتاب
وجودم با دیدنش یخ می‌زند
و در اوج سرمای زمستان
از گرمای وجودش گُر می‌گیرم..

نمی‌دانم چه رازی‌ست..
یا تو یک اعجوبه‌ای
یا من بیش از حد عاشقت!
اما می‌دانم هرفصل که باشد
هرجا که باشد..
سرد باشد یا گرم، باران باشد یا برف
#تو باشی
برای خوشبخت بودنم کافی‌ست!

#یاسمن_دلیری
دیدگاه ها (۱)

هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشقهم دعا کن گره تازه نیفزاید...

#یلدا

دلم کم دارد تو رامثل کم داشتن هوا برای نفس کشیدنمثل تنها بود...

آنقدر دوستت دارمکه خودم هم نمی‌دانم چقدردوستت دارمهر بار که ...

ای غم! تو با این کاروان ِ سوگواران تا کجا همراه می آیی ؟ دیگ...

همینطوری خلاصه منم دقیقا مثل ملا نصرالدین😔 داشتم به خبر های ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط