love or friend
love or friend
part39
تهیونگ
تهیونگ: چی میگفت؟
گووان: به تو چه او دوست منه نکنه باز داری بهش فک میکنی
تهیونگ:نه بهش فک نمیکنم ازش متنفرم
گووان: پس اخراجش کن
تهیونگ: تو دوستشی یا دشمنش
گووان: من بخاطر خودتون میگم تا گذشته رو یاد نکنین
تهیونگ: اینجا داشت درباره من میگفت؟
گووان: نه او اصلا بهت فک نمیکنه من میگم اخراجش کن
تهیونگ:دلم میخواد ولی یه چیزی هست نمیزاره و حتی اینکه میتونم راحت تر اذیتش کنم
گووان: تو به اندازه خودت اذیتش کردی هنوز چرا اگه بخوایی کاری باهاش کنی همین الان میرم به ا/ت میگم
تهیونگ: نه ولش کن من کاری با او ندارم اوهم با من کاری نداره
گووان: افرین پس برو
تهیونگ: یه لحظه ا/ت با کسی قرار میزاره؟
گووان: من چه میدونم
تهیونگ: مگه دوستش نیستی
گووان: هستم
تهیونگ: نمیدونی
گووان: نه فقط بدون دوست او دوس دختر منه الانم برو دیگهههه
یک هفته بعد
داشتم از شرکت برمیگشتم به چیزی خورد به سرم برگشتم نگاه کنم یکی دستمو گرفت و بردم تو یه ماشین داشتم از ترس میلرزیدم یعنی اینا کین که یکی اومد یه مرد هیکلی بود
&: لازم نیست بترسی
ا/ت: شما کی هستید من اینجا چیکار میکنم؟
&: چند وقته تو اون شرکت کار میکنی
ا/ت: حدود یک هفتست
&: پس تازه واردی مشکلی نیست بهتره ببین دختر این شرکت دشمن اصلی ماست ما تورو میخوایم که برامون جاسوسی کنی
ا/ت: من اینکارو نمیکنم
&: در عوض پول خوبی میگیری فکراتو کن
ا/ت:نمیتونم
داشتم به دو چیز فکر میکردم یکی انتقام از تهیونگ و سوهیون و گووان
ا/ت: من تصمیمو گرفتم نمیخوام من میخوام یه کارمند عادی باشم
&: کسی نمیفهمه
ا/ت: نمیخوام میخوام برم بیرون ولم کنین ولم نکردید جیغ میزنم بعدش میرم به پلیس میگم
دستمو گرفتن و درو ماشین باز کردن پرتم کردن پایین و سریع رفتن
ا/ت: پیداتون میکنم عوضیا
ساران: ا/ت
ا/ت: ساران
ساران: اونا کی بودن
ا/ت:نمیدونم خواست کیفمو بزنن
ساران: خوبی دستات زخمی شدن
ا/ت: چیزی نیست مرسی که اومدی
ساران: من برم کار دارم ولی اگه میخوای تا بیام دنبالت
ا/ت: نه خودم میرم مرسی که اومدی
#فیک
#سناریو
part39
تهیونگ
تهیونگ: چی میگفت؟
گووان: به تو چه او دوست منه نکنه باز داری بهش فک میکنی
تهیونگ:نه بهش فک نمیکنم ازش متنفرم
گووان: پس اخراجش کن
تهیونگ: تو دوستشی یا دشمنش
گووان: من بخاطر خودتون میگم تا گذشته رو یاد نکنین
تهیونگ: اینجا داشت درباره من میگفت؟
گووان: نه او اصلا بهت فک نمیکنه من میگم اخراجش کن
تهیونگ:دلم میخواد ولی یه چیزی هست نمیزاره و حتی اینکه میتونم راحت تر اذیتش کنم
گووان: تو به اندازه خودت اذیتش کردی هنوز چرا اگه بخوایی کاری باهاش کنی همین الان میرم به ا/ت میگم
تهیونگ: نه ولش کن من کاری با او ندارم اوهم با من کاری نداره
گووان: افرین پس برو
تهیونگ: یه لحظه ا/ت با کسی قرار میزاره؟
گووان: من چه میدونم
تهیونگ: مگه دوستش نیستی
گووان: هستم
تهیونگ: نمیدونی
گووان: نه فقط بدون دوست او دوس دختر منه الانم برو دیگهههه
یک هفته بعد
داشتم از شرکت برمیگشتم به چیزی خورد به سرم برگشتم نگاه کنم یکی دستمو گرفت و بردم تو یه ماشین داشتم از ترس میلرزیدم یعنی اینا کین که یکی اومد یه مرد هیکلی بود
&: لازم نیست بترسی
ا/ت: شما کی هستید من اینجا چیکار میکنم؟
&: چند وقته تو اون شرکت کار میکنی
ا/ت: حدود یک هفتست
&: پس تازه واردی مشکلی نیست بهتره ببین دختر این شرکت دشمن اصلی ماست ما تورو میخوایم که برامون جاسوسی کنی
ا/ت: من اینکارو نمیکنم
&: در عوض پول خوبی میگیری فکراتو کن
ا/ت:نمیتونم
داشتم به دو چیز فکر میکردم یکی انتقام از تهیونگ و سوهیون و گووان
ا/ت: من تصمیمو گرفتم نمیخوام من میخوام یه کارمند عادی باشم
&: کسی نمیفهمه
ا/ت: نمیخوام میخوام برم بیرون ولم کنین ولم نکردید جیغ میزنم بعدش میرم به پلیس میگم
دستمو گرفتن و درو ماشین باز کردن پرتم کردن پایین و سریع رفتن
ا/ت: پیداتون میکنم عوضیا
ساران: ا/ت
ا/ت: ساران
ساران: اونا کی بودن
ا/ت:نمیدونم خواست کیفمو بزنن
ساران: خوبی دستات زخمی شدن
ا/ت: چیزی نیست مرسی که اومدی
ساران: من برم کار دارم ولی اگه میخوای تا بیام دنبالت
ا/ت: نه خودم میرم مرسی که اومدی
#فیک
#سناریو
۱۸.۹k
۲۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.