کاش درد

کاش درد
آنقدر کوچک می‌شد که
پشتِ میزِ یک کافه می‌نشست
چای می‌خورد
ساعتش را نگاه می‌کرد
و با عجله می‌گفت : خداحافظ


❀•°°•❁•°🌹 °•❁•°°•❀
دیدگاه ها (۱)

صبحی که بدون رخ تو می شود آغازچون شام سیاهیست که ماهش به خسو...

تو چه دانی که چه حال است مرا در ره عشق؟چون تو را گردی از این...

ایستاده امدُرست در مرز چشمانتنگاه کنی میمیرمنگاه نکنی میمیرم...

.تمام امام زاده ها میدانند تو ...هنوز بر نگشته ای !!...

ورق روشن وقت

دوپارتی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط