یک پیرزن از دختری غمگین کشیدند

یک پیرزن از دختری غمگین کشیدند
بر روی پیشانیش از بس چین کشیدند

سیلاب اشکی تلخ را بر روی گونه
با قصد حذف خنده ای شیرین کشیدند

بر روی دریا آب را بستند و از رود
یک خط فرضی بین کفر و دین کشیدند

بو برده از این فاجعه عالم که خنجر
روی اقاقی های عطرآگین کشیدند

ترس از شناسایی شان در آیه می رفت
خطی به روی واژه (ظالین) کشیدند

نقاشها این سوی بوم اسبی که زخمی ست
آن سوی بوم افتاده ای از زین کشیدند

ظلمت گرفت این دشت را، گویی از آنروز
خورشید را از آسمان پایین کشیدند

#جواد منفرد
دیدگاه ها (۱)

تو ماهی و من ماهی این برکه ی کاشی..اندوه بزرگی ست زمانــی ...

رفتم که از دیوانه بازی دست بردارمتا اخم کردم مطمئن شد دوستش ...

شیر شد هر کس کنارت، خط بکش بر باورشسکه را این بار برگـرد...

جدی نگیر وعده ی عشقی جدید را با تازه داغدیده، نزن حرف عید را...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط