تو ماهی و من ماهی این برکه ی کاشی

تو ماهی و من ماهی این برکه ی کاشی..
اندوه بزرگی ست زمانــی که نباشی!
آه از نفس پاک تو و صبـــح نشابور
از چشم تو و حجره ی فیروزه تراشی..
پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار
فیروزه و یاقـوت به آفاق بپاشی!
ای باد سبک سار! مرا بگذر و بگذار!
هشدار! که آرامش ما را نخراشی..
هرگــز بـه تـــو دستم نرسد ماه بلندم!
اندوه بزرگی ست چه باشی.. چه نباشی...

#علیرضابدیع
دیدگاه ها (۱)

رفتم که از دیوانه بازی دست بردارمتا اخم کردم مطمئن شد دوستش ...

خالی شدم از زندگی، از هرچه پایان داشتحسی شبیه آنچه که یک جسم...

یک پیرزن از دختری غمگین کشیدندبر روی پیشانیش از بس چین کشیدن...

شیر شد هر کس کنارت، خط بکش بر باورشسکه را این بار برگـرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط