پارت۸-هتل
#پارت۸-هتل
آتنا
جریان چیه؟!!!
اینا چی میگفتن؟!مژگان کدوم خریه؟!یعنی اروین قبلا شکست عشقی خورده؟!!!
من:من میرم گازو ببندم شماهم زودتر حرفاتونو تموم کنید.
صدف:آتنا......
من: زودددد!!!!!
رفتم گازو بستم اومدم بیرون.
دیدم هنو دارن حرف میزنن تا منو دیدن ساکت شدن.
من:من میرم یکم قدم بزنم تا کارتون تموم شه.
آروین:آتنا....
بیخیال گوشیمو برداشتم رفتم بیرون.
از جیب پالتوم ویپمو درآوردم.
داشتم یکم فوضولی میکردم که صدای پا شنیدم پشت سرم وایسادم چرخیدم رو پاشنه پام ولی هیچکس نبود.بیخیال شونه ای بالا انداختم.به راهم ادامه دادم یهو صدای نفس کنار گوشم حس کردم.
من:تو کی هستی؟!
صدای نفس.
چشم چرخوندم یه دخترو دیدم با صورت خونی.
چرخیدم سمتش دولا شدم که برسم بهش.
من:کوچولو میشه بگی کی تورو هل داد تو چاه؟!
دستشو اورد بالا سمت جنگل اشاره کرد.
دختره:اون پیرزنه اونجا وایساده داشت بهم میخندید.
خدای من صداش ملودی بود خیلی آروم و دلربا.
من:کاری از دست من برمیاد؟!
دختره:باید برید خونه پیرزنه و خونشو خراب کنید بعدم هتلو بسازید.
من:خونه پیرزنه کجاست؟!
دختره:دقیقا ماه که کامل شد وسط جنگل اون خونه رو میبینید
بعدم یهو دود شد واتتت؟!!
من:کجا رفتی؟!!!پیرزنه کیه چیکارت کرده؟؟!!!!
دویدم سمت خونه.درو با شتاب باز کردم.بچه ها با ترس یهم زل زدن
من:اون....اون دختره...بهم...گفت...که باید.....خونه پیرزنه رو خراب کنیم.
اروین:چی میگی آتنا دختره کیه پیرزنه کیه؟!
نشستم رو مبل صدف برام اب آورد شروع کردم به تعریف کردن ماجرا....
ببخشید خیلی کم شد ولی خب کارای دادگاه مونده رو دستم کار دارم تا هفته دیگه دوتا پرونده دارم.
سعی میکنم هروز دوتا پارت بدم ولی کم بدم.
آتنا
جریان چیه؟!!!
اینا چی میگفتن؟!مژگان کدوم خریه؟!یعنی اروین قبلا شکست عشقی خورده؟!!!
من:من میرم گازو ببندم شماهم زودتر حرفاتونو تموم کنید.
صدف:آتنا......
من: زودددد!!!!!
رفتم گازو بستم اومدم بیرون.
دیدم هنو دارن حرف میزنن تا منو دیدن ساکت شدن.
من:من میرم یکم قدم بزنم تا کارتون تموم شه.
آروین:آتنا....
بیخیال گوشیمو برداشتم رفتم بیرون.
از جیب پالتوم ویپمو درآوردم.
داشتم یکم فوضولی میکردم که صدای پا شنیدم پشت سرم وایسادم چرخیدم رو پاشنه پام ولی هیچکس نبود.بیخیال شونه ای بالا انداختم.به راهم ادامه دادم یهو صدای نفس کنار گوشم حس کردم.
من:تو کی هستی؟!
صدای نفس.
چشم چرخوندم یه دخترو دیدم با صورت خونی.
چرخیدم سمتش دولا شدم که برسم بهش.
من:کوچولو میشه بگی کی تورو هل داد تو چاه؟!
دستشو اورد بالا سمت جنگل اشاره کرد.
دختره:اون پیرزنه اونجا وایساده داشت بهم میخندید.
خدای من صداش ملودی بود خیلی آروم و دلربا.
من:کاری از دست من برمیاد؟!
دختره:باید برید خونه پیرزنه و خونشو خراب کنید بعدم هتلو بسازید.
من:خونه پیرزنه کجاست؟!
دختره:دقیقا ماه که کامل شد وسط جنگل اون خونه رو میبینید
بعدم یهو دود شد واتتت؟!!
من:کجا رفتی؟!!!پیرزنه کیه چیکارت کرده؟؟!!!!
دویدم سمت خونه.درو با شتاب باز کردم.بچه ها با ترس یهم زل زدن
من:اون....اون دختره...بهم...گفت...که باید.....خونه پیرزنه رو خراب کنیم.
اروین:چی میگی آتنا دختره کیه پیرزنه کیه؟!
نشستم رو مبل صدف برام اب آورد شروع کردم به تعریف کردن ماجرا....
ببخشید خیلی کم شد ولی خب کارای دادگاه مونده رو دستم کار دارم تا هفته دیگه دوتا پرونده دارم.
سعی میکنم هروز دوتا پارت بدم ولی کم بدم.
۲.۴k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.