هفت مافیا به علاوه ی یکی / پارت 12
هفت مافیا به علاوه ی یکی / پارت 12
ویو تهیونگ=
سانوریا یه ویدیو از ا.ت فرستاد
هممون زدیم زیر گریه و بچه ها وایساده بودن میخواستم ویدیورو باز کنم که دستم میلرزید نمیتونستم تمام تلاشمو کردم و ویدیو رو باز کردم
فیلم از دوربین مدار بسته گرفته شده بود و داشت یه اتاق خالی رو نشون میداد که ا.ت با دست و پای بسته نشسته بود یه گوشه و داشتن اذیتش میکردن لبتابو بستم و رفتم بالا درو قفل کردم گوشیمو برداشتم و عکسا و ویدیو هامونو دیدم:
ا.ت: تهیووونگ
تهیونگ: چتههه
ا.ت: پاشو بیا دیره
تهیونگ: باشه دیگه
بغض کرده بودم و لبخند میزدم
یهو یه چیزی دیدم
از ا.ت یه فیلم گرفته بودم که داشت به مسخره بازی وصیت میکرد و سوگند میخورد
ا.ت: اینجانب (اسم و فامیلت) سوگند میخورم تا آخر عمر پای حرف هایم بمانم و به حرف کیم تهیونگ گوش ندهم
همه بچه ها خندیدن
جیهوپ: کار خوبی میکنی
یونگی: ادامه بده به کارت
تهیونگ: عجب..عوضی 😂
ا.ت: وایسا عه ادامه داره
تهیونگ:بله بفرمایید
ا.ت:..روزی میرسه که من تو این جمع نیستم..میخوام بدونید از وقتی باهاتون اشنا شدم زندگیم خیلی عوض شده و همه چی خیلی خوب پیش میره.. دوستون دارم...روزی میرسه که مجبوریم از هم جدا شیم ولی..همیشه تو قلبم باهاتونم..
ا.ت..بغض کردم...دیدم یکی در میزنه
جیمین: تهیونگ...میدونم حالت خوب نیست ماعم همینطور...ولی این کار درستی نیست...مطمعن باش ما انتقام ا.ت رو میگیریم
تهیونگ: ا.ت..رفت...
جیمین: آره داستانمون یکم بد تموم شد ولی...انتقام میگیریم مطمعن باش
تهیونگ: میکشمش..*آروم*
تهیونگ بلند شد ژاکتشو برداشت یه تفنگ برداشت و رفت بیرون
بچه ها میخواستن جلوشو بگیرن ولی نشد
بیرون بارون میومد تهیونگ سریع داشت میرفت سمت عمارت سانوریا
رسید به عمارت و با صدای خش دار بغض کرده داد زد: سانوریا حرومزاده کجایی
نگهبانا رفتن طرفش که بهشون شلیک کرد
شلیک کرد تو پنجره ها: سانوریااا خودتو قایم نکن بیا بیرون
همه خدمتکارا ترسیده بودن
سانوریا اومد بیرون
سانوریا: چخبرته اینجارو گذاشتی رو سرت
همون موقع بچه ها رسیدن
نامجون: تهیوونگ
دوییدن سمت تهیونگ و با عصبانیت سانوریا رو نگاه کردن
سانوریا: فک نمیکردم انقد زود بیاید
تهیونگ:عوضی*آروم*
سانوریا: میگم حالا که تا اینجا اومدین یه سوپرایز دیگه ام براتون دارم...دیشب ا.ت رو از عمارت انداختین بیرون که صدمه نبینه.. شاید اگه میموند امن تر بود نه؟..
تهیونگ: خفه شوو...وایسا..تو از کجا میدونی؟..
سانوریا: کلاغه برام خبر آورد..مگه نه ا.ت؟
خشکم زده بود...ا.ت...اون زندس
ا.ت: سلام رفقا..انتظار اینو نداشتین نه؟..😏
فلش بک ویو ا.ت=
من تصمیممو گرفتم...با سانوریا همکاری میکنم..
ناموصا تا حالا داستان به این جذابی دیده بودین؟؟ 😂
ویو تهیونگ=
سانوریا یه ویدیو از ا.ت فرستاد
هممون زدیم زیر گریه و بچه ها وایساده بودن میخواستم ویدیورو باز کنم که دستم میلرزید نمیتونستم تمام تلاشمو کردم و ویدیو رو باز کردم
فیلم از دوربین مدار بسته گرفته شده بود و داشت یه اتاق خالی رو نشون میداد که ا.ت با دست و پای بسته نشسته بود یه گوشه و داشتن اذیتش میکردن لبتابو بستم و رفتم بالا درو قفل کردم گوشیمو برداشتم و عکسا و ویدیو هامونو دیدم:
ا.ت: تهیووونگ
تهیونگ: چتههه
ا.ت: پاشو بیا دیره
تهیونگ: باشه دیگه
بغض کرده بودم و لبخند میزدم
یهو یه چیزی دیدم
از ا.ت یه فیلم گرفته بودم که داشت به مسخره بازی وصیت میکرد و سوگند میخورد
ا.ت: اینجانب (اسم و فامیلت) سوگند میخورم تا آخر عمر پای حرف هایم بمانم و به حرف کیم تهیونگ گوش ندهم
همه بچه ها خندیدن
جیهوپ: کار خوبی میکنی
یونگی: ادامه بده به کارت
تهیونگ: عجب..عوضی 😂
ا.ت: وایسا عه ادامه داره
تهیونگ:بله بفرمایید
ا.ت:..روزی میرسه که من تو این جمع نیستم..میخوام بدونید از وقتی باهاتون اشنا شدم زندگیم خیلی عوض شده و همه چی خیلی خوب پیش میره.. دوستون دارم...روزی میرسه که مجبوریم از هم جدا شیم ولی..همیشه تو قلبم باهاتونم..
ا.ت..بغض کردم...دیدم یکی در میزنه
جیمین: تهیونگ...میدونم حالت خوب نیست ماعم همینطور...ولی این کار درستی نیست...مطمعن باش ما انتقام ا.ت رو میگیریم
تهیونگ: ا.ت..رفت...
جیمین: آره داستانمون یکم بد تموم شد ولی...انتقام میگیریم مطمعن باش
تهیونگ: میکشمش..*آروم*
تهیونگ بلند شد ژاکتشو برداشت یه تفنگ برداشت و رفت بیرون
بچه ها میخواستن جلوشو بگیرن ولی نشد
بیرون بارون میومد تهیونگ سریع داشت میرفت سمت عمارت سانوریا
رسید به عمارت و با صدای خش دار بغض کرده داد زد: سانوریا حرومزاده کجایی
نگهبانا رفتن طرفش که بهشون شلیک کرد
شلیک کرد تو پنجره ها: سانوریااا خودتو قایم نکن بیا بیرون
همه خدمتکارا ترسیده بودن
سانوریا اومد بیرون
سانوریا: چخبرته اینجارو گذاشتی رو سرت
همون موقع بچه ها رسیدن
نامجون: تهیوونگ
دوییدن سمت تهیونگ و با عصبانیت سانوریا رو نگاه کردن
سانوریا: فک نمیکردم انقد زود بیاید
تهیونگ:عوضی*آروم*
سانوریا: میگم حالا که تا اینجا اومدین یه سوپرایز دیگه ام براتون دارم...دیشب ا.ت رو از عمارت انداختین بیرون که صدمه نبینه.. شاید اگه میموند امن تر بود نه؟..
تهیونگ: خفه شوو...وایسا..تو از کجا میدونی؟..
سانوریا: کلاغه برام خبر آورد..مگه نه ا.ت؟
خشکم زده بود...ا.ت...اون زندس
ا.ت: سلام رفقا..انتظار اینو نداشتین نه؟..😏
فلش بک ویو ا.ت=
من تصمیممو گرفتم...با سانوریا همکاری میکنم..
ناموصا تا حالا داستان به این جذابی دیده بودین؟؟ 😂
۸.۴k
۱۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.