هفت مافیا به علاوه ی یکی / پارت 10
هفت مافیا به علاوه ی یکی / پارت 10
ویو ا.ت :
*فلش بک همون روز توی رختخواب*
چند ماهی میگذره و کلی معموریت رفتیم و کلی با هم رفیق شدیم انگار عادت کردیم به هم مث یه خونواده... :) راستی گفتم خونواده... تقریبا خیلی وقته ازشون خبر ندارم... همینطور اونا شاید فک کنن مردم مگه نه؟ 😅....
*پایان فلش بک*
وقتی نامجون صدامون کرد رفتیم تو اما هیچکس چیزیو که میدید باور نمیکرد.. همه متعجب بودن... اون... اون کی بود. اره همه تعجب کرده بودن جز من که از هیچی خبر نداشتم کسی به من نگفته بود بی تی اس ( اسم باند مافیا) دشمن قسم خورده ای داره یا حتی کسی که باهاشون دعوا کنه چه برسه بخواد بکشتشون
نامجون: سانوریا برگشته....
کوکی: چییی
جین: یعنی چی
جیمین: امکان نداره
تهیونگ: اون... اون مرده
جیهوپ: اونو گرفتنش که
یونگی: پسرا.... گول خوردیم... همش نقشه بود..
جین: نه...
ا.ت: چخبره اینجا؟
نامجون: سانوریا بزرگترین دشمن و رقیب ماست هر دفعه از هر راهی وارد شده که مارو بکشه حتی به اینکه پلیسا گیرمون بندازنم راضی نمیشه ما زیادی سرسخت بودیم که تا اینجا خودمونو رسوندیم
ا.ت: آو...حالا باید چیکار کنیم؟
تهیونگ: کنیم؟ شما کاری نمیکنی
ا.ت: یعنی چی منم میخوام باشم
تهیونگ: نه خطرناکه
ا.ت: اما منم جزو گروهم مگه نه بچه ها
تهیونگ: اونموقع سانوریا نبود الان اون شیطون سر و کلش پیدا شده
ا.ت: یعنی چی من نمیتونم برم... بچه هااا؟؟
یونگی: حق با اونه بچه
جیهوپ: ا.ت...ایندفعه تهیونگ راست میگه...
نامجون: سانوریا بهت رحم نمیکنه
ا.ت: چ..چی....
جین: متاسفم...
تهیونگ: تو از اینجا میری... همچیو فراموش کن میگم برسونمت..
ا.ت: نههه تهیو---
تهیونگ: ا.ت... تو از اینجا میری
خیلی شوکه بودم... فک نمیکردم انقد زود همچی تموم شه...اصلا حتی نمیتونستم یه کلمه حرف بزنم
امشب.... یکی از بادیگاردا منو رسوند خونم و قرار شد فردا وسایلامو برام بفرستن... انگار همچی تموم شده بود
تنها چیزی که تو ذهنم بود یه چیز بود که اونم خیلی مطمعن نبودم ازش
ویو تهیونگ:
چقد سخته چرا چرا باید اینطوری میشد شاید دیگه تا اخر عمر نبینمش خیلی دلم تنگ شده براش نمیدونم کار درستی کردم یا نه ولی هرکاری میکنم که در امان بمونه
فردا ویو ا.ت:
خب صب شده و فک کنم باید بیدار شم... خب اره بیدار شدم در حالی که اصلا نخوابیدم از دیشب تا حالا داشتم فک میکردم و هنوز هیچی فرق نکرده
به جز یه چیز.... من تصمیممو گرفتم...
ویو ا.ت :
*فلش بک همون روز توی رختخواب*
چند ماهی میگذره و کلی معموریت رفتیم و کلی با هم رفیق شدیم انگار عادت کردیم به هم مث یه خونواده... :) راستی گفتم خونواده... تقریبا خیلی وقته ازشون خبر ندارم... همینطور اونا شاید فک کنن مردم مگه نه؟ 😅....
*پایان فلش بک*
وقتی نامجون صدامون کرد رفتیم تو اما هیچکس چیزیو که میدید باور نمیکرد.. همه متعجب بودن... اون... اون کی بود. اره همه تعجب کرده بودن جز من که از هیچی خبر نداشتم کسی به من نگفته بود بی تی اس ( اسم باند مافیا) دشمن قسم خورده ای داره یا حتی کسی که باهاشون دعوا کنه چه برسه بخواد بکشتشون
نامجون: سانوریا برگشته....
کوکی: چییی
جین: یعنی چی
جیمین: امکان نداره
تهیونگ: اون... اون مرده
جیهوپ: اونو گرفتنش که
یونگی: پسرا.... گول خوردیم... همش نقشه بود..
جین: نه...
ا.ت: چخبره اینجا؟
نامجون: سانوریا بزرگترین دشمن و رقیب ماست هر دفعه از هر راهی وارد شده که مارو بکشه حتی به اینکه پلیسا گیرمون بندازنم راضی نمیشه ما زیادی سرسخت بودیم که تا اینجا خودمونو رسوندیم
ا.ت: آو...حالا باید چیکار کنیم؟
تهیونگ: کنیم؟ شما کاری نمیکنی
ا.ت: یعنی چی منم میخوام باشم
تهیونگ: نه خطرناکه
ا.ت: اما منم جزو گروهم مگه نه بچه ها
تهیونگ: اونموقع سانوریا نبود الان اون شیطون سر و کلش پیدا شده
ا.ت: یعنی چی من نمیتونم برم... بچه هااا؟؟
یونگی: حق با اونه بچه
جیهوپ: ا.ت...ایندفعه تهیونگ راست میگه...
نامجون: سانوریا بهت رحم نمیکنه
ا.ت: چ..چی....
جین: متاسفم...
تهیونگ: تو از اینجا میری... همچیو فراموش کن میگم برسونمت..
ا.ت: نههه تهیو---
تهیونگ: ا.ت... تو از اینجا میری
خیلی شوکه بودم... فک نمیکردم انقد زود همچی تموم شه...اصلا حتی نمیتونستم یه کلمه حرف بزنم
امشب.... یکی از بادیگاردا منو رسوند خونم و قرار شد فردا وسایلامو برام بفرستن... انگار همچی تموم شده بود
تنها چیزی که تو ذهنم بود یه چیز بود که اونم خیلی مطمعن نبودم ازش
ویو تهیونگ:
چقد سخته چرا چرا باید اینطوری میشد شاید دیگه تا اخر عمر نبینمش خیلی دلم تنگ شده براش نمیدونم کار درستی کردم یا نه ولی هرکاری میکنم که در امان بمونه
فردا ویو ا.ت:
خب صب شده و فک کنم باید بیدار شم... خب اره بیدار شدم در حالی که اصلا نخوابیدم از دیشب تا حالا داشتم فک میکردم و هنوز هیچی فرق نکرده
به جز یه چیز.... من تصمیممو گرفتم...
۷.۸k
۰۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.