هفت مافیا به علاوه ی یکی / پارت 11
هفت مافیا به علاوه ی یکی / پارت 11
ویو ا.ت=
من تصمیممو گرفتم...
ویو تهیونگ=
امیدوارم کار اشتباهی نکنه...
بعد رفتنش همه خیلی سرد و افسرده شدن
نامجون: سانوریا گفته بریم یه پل که خیلی وقته روش تردد نمیکنن وسط شهره ولی خیلی جای پرتیه
همه اماده شدیم... جاش خالی بود
جیمین: هنوزم منتظرم با یه لباس خفن از بالا بیاد پایین
جین: کاش میشد
راه افتادیم و رفتیم جایی که گفته بود
سانوریا... اونجا بود
رفتیم جلو...
ویو ا.ت =
*فلش بک صبح همون روز*
تصمیممو گرفتم...اونا گفتن کجا باید برن و خب منم میرم اونجا
اماده شدم اگه الان راه میوفتادم تا شب میرسیدم
درو باز کردم که...
*پایان فلش بک*
ویو تهیونگ :
سانوریا: بههه بلاخره اومدین منتظر بودیم
نامجون: منتظر کشته شدنت؟
کوک: دفعه پیش در رفتی الان دیگه راهی نداری
تهیونگ: چون قراره تیکه تیکت کنیم
سانوریا: بچه هااا فاز برتون نداره
نه نه نه اون اینجا چیکار میکرد
سانوریا: بهه مهمون داریم که سوپراایز
ا.ت سانوریا ا.تو گرفته بود
سانوریا: خب بیبی
تهیونگ: خفه شو
سانوریا: نسبتی داره باهات؟ نه... پس حرف نزن
نمیشد چیزی بگم چون نباید میشناختیمش وگرنه میمرد اما اون میدونست که ا.ت رو گروگان گرفته بود
سانوریا: بیا اینجا بیبی
عوضییی نمیتونم همینجوری وایسم
همه بچه ها عصبی بودن میشد از قیافه هاشون فهمید
ا.ت با دهن و دستای بسته اروم اروم رفت جلو
چیکار داری میکنی خطرناکههه حیف که نمیتونستم بلند بهش بگم اینو
سانوریا با اون لبخند مضخرفش: چیشده بچه ها چرا نگرانید؟
چسب دهن ا.ت رو کند: خب حرف آخرت چیه
ا ت رفت طرف پل
ا.ت:...اگه اونشب اونطوری نمیشد شاید الان میتونستم زنده بمونم...
تهیونگ: چیکار میخوای بکنی *اروم*
سانوریا: کمک میخوای؟
سانوریا رفت طرف ا.ت و.... هولش داد
سانوریا: بینگ
نامجون: نههه
جین: وایسا وایسا
جیمین: نه نه نه نه
کوکی: ا.تتتت
یونگی: ا.تتت نههه
جیهوپ: ا...ا.ت....ت
خیلی شوکه شده بودم نمیتونستم چیزی بگم صدام در نمیومد همینجوری نفس نفس میزدم و بغض کرده بودم
سانوریا: اوه انگار دست گذاشتم رو نقطه ضعفتون
فک کنم کار ما تموم شد... انگار میشناختینش و الان داغدارین پس ما میریم
دوییدم رفتم سمت پل پایینو نگاه کرد
چیزی نبود...ا.ت... اون رفته بود
همه با یه حال خرابی برگشتیم خونه که دیدیم سانوریا یه ویدیو فرستاده... ا.ت....
عزیزای دلم این شما و این خماری
ویو ا.ت=
من تصمیممو گرفتم...
ویو تهیونگ=
امیدوارم کار اشتباهی نکنه...
بعد رفتنش همه خیلی سرد و افسرده شدن
نامجون: سانوریا گفته بریم یه پل که خیلی وقته روش تردد نمیکنن وسط شهره ولی خیلی جای پرتیه
همه اماده شدیم... جاش خالی بود
جیمین: هنوزم منتظرم با یه لباس خفن از بالا بیاد پایین
جین: کاش میشد
راه افتادیم و رفتیم جایی که گفته بود
سانوریا... اونجا بود
رفتیم جلو...
ویو ا.ت =
*فلش بک صبح همون روز*
تصمیممو گرفتم...اونا گفتن کجا باید برن و خب منم میرم اونجا
اماده شدم اگه الان راه میوفتادم تا شب میرسیدم
درو باز کردم که...
*پایان فلش بک*
ویو تهیونگ :
سانوریا: بههه بلاخره اومدین منتظر بودیم
نامجون: منتظر کشته شدنت؟
کوک: دفعه پیش در رفتی الان دیگه راهی نداری
تهیونگ: چون قراره تیکه تیکت کنیم
سانوریا: بچه هااا فاز برتون نداره
نه نه نه اون اینجا چیکار میکرد
سانوریا: بهه مهمون داریم که سوپراایز
ا.ت سانوریا ا.تو گرفته بود
سانوریا: خب بیبی
تهیونگ: خفه شو
سانوریا: نسبتی داره باهات؟ نه... پس حرف نزن
نمیشد چیزی بگم چون نباید میشناختیمش وگرنه میمرد اما اون میدونست که ا.ت رو گروگان گرفته بود
سانوریا: بیا اینجا بیبی
عوضییی نمیتونم همینجوری وایسم
همه بچه ها عصبی بودن میشد از قیافه هاشون فهمید
ا.ت با دهن و دستای بسته اروم اروم رفت جلو
چیکار داری میکنی خطرناکههه حیف که نمیتونستم بلند بهش بگم اینو
سانوریا با اون لبخند مضخرفش: چیشده بچه ها چرا نگرانید؟
چسب دهن ا.ت رو کند: خب حرف آخرت چیه
ا ت رفت طرف پل
ا.ت:...اگه اونشب اونطوری نمیشد شاید الان میتونستم زنده بمونم...
تهیونگ: چیکار میخوای بکنی *اروم*
سانوریا: کمک میخوای؟
سانوریا رفت طرف ا.ت و.... هولش داد
سانوریا: بینگ
نامجون: نههه
جین: وایسا وایسا
جیمین: نه نه نه نه
کوکی: ا.تتتت
یونگی: ا.تتت نههه
جیهوپ: ا...ا.ت....ت
خیلی شوکه شده بودم نمیتونستم چیزی بگم صدام در نمیومد همینجوری نفس نفس میزدم و بغض کرده بودم
سانوریا: اوه انگار دست گذاشتم رو نقطه ضعفتون
فک کنم کار ما تموم شد... انگار میشناختینش و الان داغدارین پس ما میریم
دوییدم رفتم سمت پل پایینو نگاه کرد
چیزی نبود...ا.ت... اون رفته بود
همه با یه حال خرابی برگشتیم خونه که دیدیم سانوریا یه ویدیو فرستاده... ا.ت....
عزیزای دلم این شما و این خماری
۵.۸k
۰۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.