امشب کسی در خواب های من قدم میزد
امشب کسی در خواب های من قدم میزد
بر روی روح خسته ی این زن قدم میزد
مرگ از رگ کردن به ما نزدیکتر اما
نزدیکتر لبهاش بر گردن قدم میزد
میگفت دلبسته به خانومی که من باشم
این دختر کولی که با دامن قدم میزد
قلبم پس از او توده ای سرد است که هر روز
بی وقفه در اندیشه ی مردن قدم میزد
من بی جهت دنبال راه حل ولی افسوس
از آبهایی که ته هاون قدم میزد
من برکه و او ماه بود انگار باید که
هرشب فقط عکسش درون من قدم میزد
بر روی روح خسته ی این زن قدم میزد
مرگ از رگ کردن به ما نزدیکتر اما
نزدیکتر لبهاش بر گردن قدم میزد
میگفت دلبسته به خانومی که من باشم
این دختر کولی که با دامن قدم میزد
قلبم پس از او توده ای سرد است که هر روز
بی وقفه در اندیشه ی مردن قدم میزد
من بی جهت دنبال راه حل ولی افسوس
از آبهایی که ته هاون قدم میزد
من برکه و او ماه بود انگار باید که
هرشب فقط عکسش درون من قدم میزد
۸.۸k
۳۰ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.