پارت ۵
ا.ت ویو
که دیدم چند تا بادیگارد اومدن سمتم و منو گرفتن و میخواستن ببرن سمت وَن.
فقط تقلا میکردم کلی زور میزدم اما زوره من به اونا نمیرسید.
+ ولم کننییینننن( با داد )
_ الکی زور نزن ( خیلی ریلکس)
_ رفت سمته وَن
بادیگاردا منو بردن سمته وَن ، مجبور بودم که سوار بشم و چون زورم بهشون نمیرسید دیگه بیخیال تقلا کردن شدم.
نشستم توی وَن اون جونگ کوکه کثافتم ( هرزههههه میام جرت میدمااا ) نشست بغل دستم .
ماشین حرکت کرد ، سرمو به شیشه ماشین تکیه دادمو همینطوری داشتم به بیرون نگاه میکردم و به زندگیه کوفتیم فکر میکردم.
بی صدا اشک میریختمو به بیرون نگاه میکردم که یهو بارونه شدیدی گرفت ، انگار دنیا هم داره به حالم گریه میکنه .😭😭😭😭😭😭😭😭😭💔💔💔
(دوستان ا.ت اینجا با خودش حرف میزنه )
( زیر لب حرف میزنه)
( دوستان ا.ت هر حرفی که میزنه خیلی آروم میگه )
+ مامان ( خیلی آروم )
+ میبینی؟ میبینی چقدر بدبختم؟( گریه بی صدا اما شدید)
+ مامان چرا از پیشم رفتی ؟ من که جز تو کسیو نداشتم
+ الان تنها چیزی که میخوام فقط بغله توعه😭😭😭😭😭🥺🥺🥺🥺
و همینطوری بی صدا اشک میریختم،چشمامو بستمو فقط اشک ریختم که بعدش همونطوری خوابم برد.
جونگ کوک ویو
ا.ت داشت همینطوری گریه میکرد ، یه چیزایی هم زیرلب میگفت ، سعی کردم گوش بدم که ببینم چی میگه
+ مامان
+ میبینی؟ میبینی چقدر بدبختم؟
+ مامان چرا از پیشم رفتی ؟ من که جز تو کسیو نداشتم
+ الان تنها چیزی که میخوام فقط بغله توعه😭😭😭😭
_ توی ذهنش ( یعنی چی ؟ مگه مامانش کجا رفته؟ )
بعد اینکه یکم گذشت به ا.ت یه نگاهی انداختم که دیدم خوابش برده، خیلی ناز خوابیده بود ( ها نه یعنی چی ناز خوابیده بود )
بعد چند مین رسیدیم عمارت ، چون ا.ت خوابش برده بود مجبور شدم برآید استایل بغلش کنمو ببرمش .
پس ا.تو برآید استایل بغل کردمو رفتم توی عمارت
پایانن
لایک و کامنت ممنون
که دیدم چند تا بادیگارد اومدن سمتم و منو گرفتن و میخواستن ببرن سمت وَن.
فقط تقلا میکردم کلی زور میزدم اما زوره من به اونا نمیرسید.
+ ولم کننییینننن( با داد )
_ الکی زور نزن ( خیلی ریلکس)
_ رفت سمته وَن
بادیگاردا منو بردن سمته وَن ، مجبور بودم که سوار بشم و چون زورم بهشون نمیرسید دیگه بیخیال تقلا کردن شدم.
نشستم توی وَن اون جونگ کوکه کثافتم ( هرزههههه میام جرت میدمااا ) نشست بغل دستم .
ماشین حرکت کرد ، سرمو به شیشه ماشین تکیه دادمو همینطوری داشتم به بیرون نگاه میکردم و به زندگیه کوفتیم فکر میکردم.
بی صدا اشک میریختمو به بیرون نگاه میکردم که یهو بارونه شدیدی گرفت ، انگار دنیا هم داره به حالم گریه میکنه .😭😭😭😭😭😭😭😭😭💔💔💔
(دوستان ا.ت اینجا با خودش حرف میزنه )
( زیر لب حرف میزنه)
( دوستان ا.ت هر حرفی که میزنه خیلی آروم میگه )
+ مامان ( خیلی آروم )
+ میبینی؟ میبینی چقدر بدبختم؟( گریه بی صدا اما شدید)
+ مامان چرا از پیشم رفتی ؟ من که جز تو کسیو نداشتم
+ الان تنها چیزی که میخوام فقط بغله توعه😭😭😭😭😭🥺🥺🥺🥺
و همینطوری بی صدا اشک میریختم،چشمامو بستمو فقط اشک ریختم که بعدش همونطوری خوابم برد.
جونگ کوک ویو
ا.ت داشت همینطوری گریه میکرد ، یه چیزایی هم زیرلب میگفت ، سعی کردم گوش بدم که ببینم چی میگه
+ مامان
+ میبینی؟ میبینی چقدر بدبختم؟
+ مامان چرا از پیشم رفتی ؟ من که جز تو کسیو نداشتم
+ الان تنها چیزی که میخوام فقط بغله توعه😭😭😭😭
_ توی ذهنش ( یعنی چی ؟ مگه مامانش کجا رفته؟ )
بعد اینکه یکم گذشت به ا.ت یه نگاهی انداختم که دیدم خوابش برده، خیلی ناز خوابیده بود ( ها نه یعنی چی ناز خوابیده بود )
بعد چند مین رسیدیم عمارت ، چون ا.ت خوابش برده بود مجبور شدم برآید استایل بغلش کنمو ببرمش .
پس ا.تو برآید استایل بغل کردمو رفتم توی عمارت
پایانن
لایک و کامنت ممنون
۲.۸k
۰۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.